"گاهی اوقات پنهانی به مراجعانی که موقعیت خطیری را در زندگی تجربه میکنند، رشک میبرم. کسانی که این شهامت را دارند که زندگیهایشان را از اساس متحول سازند. کسانی که دست بهکار میشوند، کارشان را ول میکنند، حرفهشان را تغییر میدهند و همه چیز را از اول شروع میکنند. نگرانم نکند تماشاگر باقی بمانم و ناخودآگاه مراجعانم را تشویق کنم به جای من دست به اقدامات متهورانه بزنند. "
بعضی وقتها که از جلسهای چالشبرانگیز برگشته باشم، این قطعه از کتاب مامان و معنی زندگی اروین یالوم مثل یک موسیقی در ذهنم ترانه میخواند. آنچنان که چشمانم را میبندم و از تصور آنچه که یالوم در هنگام نوشتن این جملات در سر داشته، غرق لذت میشوم. از ضرباهنگ ارادهای که در این کلام است، از سمفونی مقتدر مسئولیت پذیری.
او درست گفته. هیچ شکی نیست. در راه بازگشت و درست وقتی که در آینهی آسانسوری که مرا به آپارتمانم میبرد، خیره شدهام، به مراجعم حسادت میکنم. بهخاطر نبرد سنگین انتخاب هایی که پیش رو دارد، برای رشدی که زیر بار مسئولیت انتخابهایش منتظرش خواهد بود و برای آن رقص شگفتی که زان پس روی خواهد داد.
پن: این اولین پست من است. دوستش دارم. در ابتدای کاری که انگار مدتها دنبالش بودهام و اکنون خودم را در آن یافتهام.?