اگر به گذشته برمیگشتم بیشتر شعر میخواندم
اگر به گذشته برمیگشتم کاردستیهای بیشتری میساختم
اگر به گذشته برمیگشتم زمان بیشتری را در دامان طبیعت میگذراندم
اگر به گذشته برمیگشتم غروبها و طلوعهای بیشتری را به نظاره مینشستم
اگر به گذشته برمیگشتم بر روی علفها با پای برهنه راه میرفتم
اگر به گذشته برمیگشتم سبکبالتر قدم برمیداشتم
اگر به گذشته برمیگشتم زندگی را آسانتر پیش میبردم
اگر به گذشته برمیگشتم انسانها را به زور در دو قاب خوب و بد جایی نمیدادم
اگر به گذشته برمیگشتم تفاوت انسانها را بیشتر به رسمیت میشناختم
اگر به گذشته برمیگشتم به یکسری از آدمها میگفتم:" با کمال احترام علاقهای به همنشینی با شما ندارم. "
اگر به گذشته بر میگشتم بیشتر غذاهای جدید و طعمهای متفاوت را میچشیدم
اگر به گذشته برمیگشتم بیشتر از مادرم به خاطر طعم تکراری و یکنواخت غذاهای همیشه آماده و گرمش تشکر مینمودم
اگر به گذشته برمیگشتم با خواهر کوچکترم بیشتر بازی میکردم
اگر به گذشته بر میگشتم بسیاری از کارها را صرفن" به شرط ادب " انجام نمیدادم
اگر به گذشته برمیگشتم به انسانهای بیشتری میگفتم دوستشان دارم. نه برای جلب رضایت آنها؛ به نیت زایش عشق
اگر به گذشته برمیگشتم بیشتر عاشقی میکردم
اگر به گذشته برمیگشتم ...
شهریور 1402
پ.ن : آنافورای " اگر به گذشته برمیگشتم" صرفن افسوسی بر زمانی که پشت سرنهادهایم نیست. بلکه میتواند چراغ راهی باشد برای لحظاتی که پیش رو داریم.
تصویر از سایت www.researchgate.net برداشته شدهاست