حسین عرفانی و راحله گل
سیاوش خندیدو بطری نوشیدنی رو برام باز کردو گفت
من نوشیدنی فقط آب جو دارم
مشکلی که نداری ...؟
به نوشیدنی کنار بشقاب نگاه کردمو گفتم
قبلا خوردم ...البته از این مدل نه
خندیدو گفت
نگو که از این دست ساز های تقلبی خوردی
با خجالت خندیدمو گفتم
نمیدونم چی بود .....مزه خاصی نداشت
خندیدو آب جو خودشم هم باز کرد و گفت
این الکلش خیلی کمه ..با طعم لیموئه....فکر کنم خوشت بیاد ...درست مثل دلستره
سری تکون دادمو کمی برای خودم تو لیوان ریختم و مزه کردم
معده ام خالی بود
اما خیلی تشنه بودم
برای همین با وجود سوختن معده ام میل به خوردنش داشتم و بیشتر ریختم برای خودمو خوردم
سیاوش لبخندی زدو گفت
دیگه چی رو امتحان کردی آرام ؟
تقریباً همه چی رو امتحان کردم ....اما خب جز شراب و آب جو چیزه دیگه ای رو دوباره نخوردم
خندیدو گفت
خوبه ... انتخاب درست و عاقلانه ایه
نمیدونستم منطورش از خوب چیه
یعنی اگه چیزه دیگه میخوردم بد بود ؟
اونوقت چرا ؟مگه نباید حق انتخاب داشته باشم ؟
میخواستم اینا رو بهش بگم که گفت
شروع کن ...همین الانم از گرمای اولیه افتاده...
من خیلی گرمای غذا برام مهمه
کمی برنج و مرغ برداشتمو گفتم
منم همینطور ....کلا چیزای گرم دوست دارم
به سیاوش نگاه کردم که یه تای ابروش بالا پریده بود
تازه فهمیدم چی گفتم
گوشه بینیمو خاروندمو سریع گفتم
منظورم اینه که ...
پرید وسط حرفمو گفت
منظورتو متوجه شدم
با این حرف نگاهشو گرفتو برای خودش غذا کشید
که گفتم
منظورمو بد متوجه شدی
حالا با هر دو ابرو بالا پریده نگاهم کردو گفت
از کجا میدونی من چی برداشت کردم آرام ؟
ای خدا ...اوضاع رو بدتر کرده بودم
سریع سرمو برگردوندم تو بشقابمو گفتم
هیچی ....ولش .....سرد شد ..
سیاوش تو گلو خندید و با صدای بمی گفت
آرام...
آروم سرمو بلند کردمو نگاهش کردم که لبخند آرومی زدو گفت
وقتی هول میکنی ...خیلی با نمک میشی
ناخداگاه ابرو هام بالا رفتو سیاوش نفس عمیقی کشیدو گفت
دلم میخواد با من راحت باشی اما تو همیشه خیلی کنار من معذبی
حس کردم گونه هام داغ شد و حسم درست بود
چون سیاوش دستشو به سمتم آورد و آروم رو گونه ام دست کشیدو گفت
چقدر این سرخی رو گونه هاتو دوست دارم ....
وقتی خجالت میکشی
سرمو پایین انداختم و زیر لب گفتم
اما من دوسشون ندارم .....همیشه لو میرم ....
سیاوش تو گلو خندید و چونه ام رو گرفتو سرمو بلند کرد
نگاهش تو چشم هام چرخید و گفت
گونه هات هم سرخ نشن ....چشم هات تو رو لو میدن ....
خدای من ....اصلا نمیدونستم چی باید بگم ...چه رفتاری باید داشته باشم ....
اصلا انتظار این حرف ها رو از سیاوش نداشتم تنم گر گرفته بود و تو دلم آشوب بود
سیاوش خم شد سمتم
فاصله کمی بین صندلی هامون بود
میدونستم میخواد لبمو ببوسه .خودمم این بوسه رو میخواستم
از همون لحظه اول که منو دید که گفت لب هات .....تماما این حس بوسیده شدنو داشتم
اما این یه بوسه ممنوعه بود ....مثل لمس هاش که لمس ممنوعه بود
باید سرمو عقب میبردم ....ما دوتا تنها تو این خونه بدونه مزاحم ....
این بوسه ما رو به جاهای خوبی نمیبره
مخصوصا من بی تجربه
نوشته شده توسط حسین عرفانی و همسرش گلی