m_27765589
m_27765589
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

دانیال نصیری خواننده

نوشته ای از دانیال نصیری


خواست پیاده شه که بازوشو گرفتمو گفتم

سیاوش من خوبم ....

میدونم ... من که نمیگم بدی ...فقط میخوام مطمئن بشیم خوب میمونی

با این حرف پیاده شدو اومد سمت من

درو برام باز کرد تا پیاده شم که کلافه گفتم

چه دکتری هست ؟

استرس کل وجودمو گرفته بود

هیچوقت با دکتر میونه ام خوب نبود اما نه در این حد

نمیدونم چرا انقدر ترسیده بودم

تخصصش روانه ...اما دوستمه ...من برای هر چیزی میام پیشش

پیاده شدمو گفتم

روان آخه .؟

نیم نگاهی بهم انداختو دستش رو کمرم قرار گرفت تا منو به سمت ساختمون راهنمایی کنه و گفت

ازش خوشت میاد ...نگران نباش

با این حرف وارد آسانسور شدیم و دکمه طبقه رو زد

تنم سرد بود از استرس

آسانسور به طبقه مورد نظر رسیدو در باز شد

انتظار یه راهرو پر از در برای هر مطب دکتر و داشتم

اما وسط یه سالن بزرگ در باز شد

یه سالن با کلی صندلی شبیه صندلی های سینما که رو به یه مانیتور بزرگ قرار داشتن

صندلی ها خالی بودو مانیتور شماره اتاق و شماره بیمار رو نمایش میداد


کلی میز منشی دور تا دور سالن بود

اما اونا هم خالی بودن

سیاوش منو به سمت در هدایت کردو گفت

ساعت کاری تموم شده ...اما مریم بخاطر ما منتظر موند

سوالی برگشتم سمتش و گفتم

مریم .‍؟

سیاوش تقه ای به در اتاق زدو سر تکون داد

صدا زنونه ای گفت

بیا تو .‌‌... سیاوش...

سیاوشو با مکث و لحن خاصی گفت

لحنی که اگه اشتباه نکنم ....شبیه ....عشوه بود ...

ابرو هام بالا پریدو به سیاوش نگاه کردم

سیاوش اما بدون نگاه کردن به من در اتاقو باز کرد

نور دم غروب جلوه سرخی به این اتاق با پنجره های قدی داده بودو تمام وسایل انگار برق میزد

سیاوش درو پشت سرم بستو تاز تونستم مریمو که پشت اون میز بزرگ و تو اون صندلی گنده تقریباً گم بود ببینم

سیاوش هم که انگار حس منو داشت گفت

میشه اون پرده های لعنتی رو بکشی مریم

صدای خنده آرومی اومدو با صدای بوق کوتاهی پرده ها پائین اومد

چراغ اتاق روشن شدو بالاخره تونستم درست مریمو ببینم

سلام کردیمو اونم خیره به من جواب سلاممو داد موهای مش شده و کوتاهش تا زیر چونه اش بودو مدل کپ خیلی قشنگی کوتاه شده بود

صورتش آرایش ملایمی داشتو تو صورتش میشد همون قضیه حرف سیاوش دید

چشم هائی که با مهارت فقط با آرایش

زیبا تر شده و

خطوط آرایشی که اصلا پیدا نبود

انتظار یه خانم مسن رو داشتم

نه یه خانم هم سن سیاوش

شاید حتی کوچکتر

اونم مثل من در حال بررسی من بودو با صدای سیاوش بالاخره نکاهشو از من گرفت

سیاوش کمرو پشتمو نوازش کردو در حالی که منو به سمت کاناپه های جلو میز هدایت میکرد گفت

ممنونم که این تایمو برا ما خالی کردی

مریم لبخند بزرگی تحویل سیاوش داد که سفیدی ردیفی دندون هاشو حسابی نمایش میداد

حس کردم کاش قبل اومدن دندون هامو مسواک میزدم

هر دو نشستیمو مریم نیم نگاهی ای به من انداخت

البته با همون لبخند

مشخص بود از اون آدم هایئه که چه بخواد چه نخواد حضورش توی تو حس بد ایجاد میکنه

از اون آدم ها که انقدر کامل و شیکه که در برابرش همیشه تو یه نقصی داری !

البته در این لحظه من در برابرش میتونستم خیلی بیشتر از یک نقص داشته باشم

مریم گوشه موهاشو پشت گوشش فرستادو گفت

خواهش میکنم سیاوش....من برای تو همیشه وقت دارم

اینو با عشوه خاصی گفت

از کشو میزش برگه کاغذی بیرون آوردو بلند شد

کت و شلوار رسمی تنش بود که با وجود پوشیدگی خوبی اندامشو کاملا نشون میداد

رو به روی من نشستو کاغذ با یه کلاسور زیر دست و یه خودکار به سمت من گرفتو گفت

ممنون میشم این فرمو پر کنی

اما قبل اینکه من فرمو بگیرم سیاوش ازش گرفتو در حالی که فرمو میذاشت رو میز گفت



لازم نیست....

هر دو به سیاوش نگاه کرد

دانیال نصیری

حسین عرفانیدانیال نصیریرپر دانیال نصیریمشهدعکس دانیال نصیری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید