شاید کسی باشد که در میان هزاران هزاران کار خیر تو را پیدا کرده باشد، ولی من آنم که در میان بدی ها تو را یافتم و این آغاز راه من است...
چه خوب است چه خوب است با تو روز و شب هایم را همراه کردن.
می دانم می شنوی؛ می دانم اگر قلبم، نه زبانم تو را صدا زند، تو در آن حضور می یابی، و چه قلبی پر نور که تو در آن باشی.
گناهم را به فال نیک میگیرم گرچه شاید، شیخان روزگار ناپسند بدانند اما من هر آنچه مرا به تو نزدیک کند به فال نیک میگیرم مگر او نگفته است هزاران کار نیک که تو را به غرور بکشاند بدتر از آن ست که یک گناه تو را به نور برساند؛ درست است من خود آنم که او گفته است.
تو را با لمس نور کوچک در میان تاریکی یافتم ای نور بزرگ.