Roya
Roya
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

دنیا، چه کلمه بیهوده ای

دیروز وقتی خانه را به محل کار ترک می کردم ، باصحنه عجیب و بسیار دلخراش مواجه شدم ، کارگری از یک ساختمان چهار طبقه نیمه کاره به زمین پرت شده بود،خون تمام خیابان را گرفته بود ، شیشه را بالا میدهم ، تا زمزمه های مردم که دور سرش جمع شده بودند و می گفتند "فوت شده" را نشنوم چه برسد جرات نگاه کردن به جسم نحیفش را داشته باشم ، خودم را اینطور قول می زنم که چیزیش نشده فقط پایش شکسته یا دستش یا کتفش ولی نه او مرده بود ، بغض گلویم را فشار میدهد، مرد جوانی که شاید صبح زود دخترک کوچک خود را نوازش کرده و به او قول عروسکی داده بود که شب برگشتنی برایش می خرد ، رویاهایی که با هر آجری که روی دیوار می گذاشت در چشمانش خودنمایی می کرد ،ولی تمام آنها تمام شده بود . باز آن حس پوچی به سراغم آمد،نمی دانم چرا این روزها این حس ها زیاد شده ،شاید خبر مرگ های زیادی میشنوم یا صدالبته می شنویم ... چقدر مرگ به ما نزدیک است ولی چقدر دور تصورش می کنیم.


دنیاهستی
پاسبان حرم دل شده ام، شب همه شب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید