کاش می شد
کاش می شد تمام چیزها یی را که دوست ندارم در گوشه ای از خانه بگذارم و بروم.
تمام خستگی
ناتوانی
تنهایی
بی کسی
استرسهایم
کاش می شد
سهراب چه خوب گفته بود
به رنج های کودکیم فکر میکنم
به دردهایی نوجوانی فکر میکنم
به عذاب های جوانیم
وشاید دردی دیگر در پیری
خسته از روزگار
زندگیم را ازبدو تولد مرور میکنم روزی شاید هزاران بار مرور میکنم تلخی هایی که مثل پتکی برسرم وارد میشود.چه کردم !چه کشیدم !چه شد!
هیچ وهیچ وهیچ
من بودم ودرد هایم ودیگرهیچ .
حرف هایم را فقط به تو میگویم فقط تو .میداند که را میگویم.
اشک چشمهایم را پر میکند.او میشنود مرا...