Sattar
Sattar
خواندن ۱ دقیقه·۱۰ ساعت پیش

دست

دستت را به موهایت بکش، لخت یا زبر بودن موهایت را حس کن، پنجه‌وار دستت را روی موهایت تکان بده، جوری رفتار کن که انگار کسی نوازشت میکند. با دستت چند تار موهایت را با یک ضرب از جا دربیاور.

دستت را به پشت گوش‌هایت بِبر، لمس‌شان کن، گرم است، نرم، لطیف یا زمخت فرقی نمیکند، لمسش کن. با کف دست‌هایت جلوی گوش‌هایت را بگیر تا صدایی نشنوی، مانع‌ای برای ورود هر صدایی به داخل گوش‌هایت باش، آنقدر فشارشان بده که سرت درد بگیرد.

با دستت بینی‌ات‌ را تجسم کن، نوک‌ش را به چپ و راست تکان بده، اصلا انگشت اشاره دستت را درون حفره‌ی بینی‌ات‌ بگیر، نفس کشیدن؟ بگذار ثانیه‌ای فراموشش کنی.

دستت را به سوی چشم‌هایت ببر، چشم‌هایت را با کمک دستت ماساژ بده، آرامش بخش است؟
فشارش بده، آنقدر فشارش بده که یا خودبه‌خود مجبور شوی رهایش کنی یا خون بپاشد و جز سیاهی رنگی نبینی.

دستت را، به شانه‌هایت برسان، پهلوهای طرفین را با دست مخالف بگیر، زانوهایت، ساق پا، کف پا، لمس‌شان کن.



این نوشته‌هایی بود که قبلاً گفته بودم تا برایم بنویسند، قاب‌اش گرفته‌اند و به یکی از دیوارهای هال نصبش کرده‌اند؛ هر بار میبینمش، دوبار میخوانمش، هر بار برای یکی از دست‌هایم...

وجود دست خوشبختی نمی‌آورد، ولی وجودش میتواند یکی از لازمه‌های خوشبختی باشد...
حیف که من لازمه‌ی خوشبختی را ندارم.

اگر به دستتان فکر کردید.... هیچی، همین کافی بود.





راستی موقع پریدن از هواپیما یادت باشد با دستت چتر نجات را باز کنی!




دستچشمچتر نجاتتجسم
میخواند و می‌نویسد...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید