با بروز بحران اخیر سیاسی و امنیتی در اوکراین و آغاز اقدام نظامی روسیه علیه این کشور، بار دیگر منطقه حساس و پرمساله شرق اروپا در صدر اخبار جهانی قرار گرفته است.
به رغم پایان جنگ سرد و در حالی که همگان انتظار می کشیدند تا تنش بین غرب و شرق در قاره اروپا فروکش نماید، گویی جهان دستخوش آرامش پیش از توفان بود و بار دیگر، بحران گاه شدید تر و عمیق تر از اواخر دهه۱۹۹۰ میلادی خود را نمایان کرد. به نظر می رسد غایب بزرگ در اندیشه تحلیلگران، مسأله جغرافیا و تاثیر آن در توازن قوا بوده باشد که پایان جنگ سرد را نقطه ای بر پایان تشنج و تنش در اروپا بین شرق و غرب، می پنداشتند.
حساسیت شدید مسکو بر مناطق اروپای شرقی قبل از هرچیز، به باور برخی نویسندگان و علمای روابط بین الملل، ریشه در خصیصه های جغرافیایی روسیه دارد. اگر نیک بنگریم، در می یابیم که روسیه، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، برای پاسخ به بزرگترین نگرانی خود، یعنی نفوذ و گسترش پیمان ناتو به جمهوری های همجوار استقلال یافته و افزایش عمق عملیاتی غرب به نزدیکترین نقاط ممکن به مسکو، همواره کوشیده است تا با استفاده از مزیت ها و امکاناتی که جغرافیای منطقه و پازل قومی آن ایجاد می کند، نوعی دیوار دفاعی حایل فی مابین مرزهای رسمی خود با دولتهای غرب گرای همجوار پایه ریزی نماید.
روسیه در حدود و ثغور جنوبی خود مشکل و خطر چندانی حس نمی کند. زیرا در این مناطق، مرز مشترک با چین، مغولستان و قزاقستان است. چین، دولتی هم راستا و نزدیک به روسیه بوده و حکومت قزاقستان نیز همواره پس از فروپاشی، مسکو را به واشنگتن ترجیح داده و با ایجاد نظامی بسته، خیال کرملین نشینان را آسوده نموده است. مناطق هم مرز با مغولستان نیز، به دلایل جغرافیایی، صعب العبور و فاقد ارزش استراتژیک مهم محسوب می شود. علاوه بر این، روسیه در جمهوری های آسیای میانه و قفقاز، متحدان شرق گرایی نظیر تاجیکستان و ارمنستان دارد. روابطی متوازن و قابل قبول با جمهوری آذربایجان داشته و دولت جمهوری اسلامی ایران نیز بنا به دلایل متعددی، خطری برای روسیه محسوب نخواهد شد.
اما در سمت اروپایی، چنین آسودگی خاطری برای روسها وجود ندارد. هرچند بلاروس، از بدو فروپاشی شوروی تا کنون، وابستگی غیر قابل انکاری به مسکو داشته و البته برای روسیه نیز تکیه گاه مهمی به شمار می رود, اما مرز نسبتا طولانی روسیه با اوکراین داستان را کمی تغییر می دهد.
هرچند به لحاظ قومیتی، روس تباران متمایل به مسکو در غالب مناطق مرزی اوکراین با روسیه دارای اکثریت عددی هستند، اما از سال ۲۰۰۴ به بعد و اتفاقات موسوم به انقلاب مخملی و ضعف موضع ویکتور یانکویچ، رییس جمهور اسبق اوکراین که آشکارا به دنبال حفظ توافق نانوشته با روسیه بر سر حفظ امنیت و رعایت خطوط قرمز کرملین بود، نگرانی امنیتی روسیه به سمت اروپا تشدید شد و این منطقه به نقطه ثقل توجه دولت آن کشور بدل شد. با سقوط دولت یانکویچ که معمار مسکوگرایی در اوکراین پسا فروپاشی بود، عملا غربگرایان زمام قدرت را در کیف به دست گرفتند و زمزمه های پیوستن به ناتو به گوش رسید.
چنان که روسیه در مورد فقره گرجستان در دوران زمامداری ساکاشویلی نیز نشان داده است، ابدا تحمل نقض این توافق نانوشته و ورود ناتو به کمربند حایل استراتژیکش را ندارد. حمله ارتش روسیه به گرجستان و استفاده از تمایل روس های ساکن این کشور برای استقلال مناطق اوستیای جنوبی و آبخازیا، دقیقا سناریویی است که مسکو در جنگ اوکراین دنبال می کند. به نظر می رسد روسیه پس از تحکیم مواضع خود در کیف، با طرح استقلال لوهانسک و دونتسک و انضمام ان دو همانند کریمه به خاک خود، به بحران پایان خواهد داد. در این میان، اروپا و ناتو هرچند به لفاظی بسیار پرداخته اند اما عملا به دلیل حجم بالای روابط اقتصادی روسیه با آلمان و جمعیت قابل توجه روس ساکن در آن کشور، وابستگی شدید اروپای غربی به گاز روسیه و مسلط شدن مسکو بر انبارهای غله و کشاورزی اروپا در خاک خود و اوکراین، توانایی ریسک در مورد برخورد با روسیه را ندارند.
دولت اوکراین بدون توجه به پازل جمعیتی این کشور، حساسیت های امنیتی روسیه و ضعف ذاتی اروپای غربی و ناتو برابر مسکو، توازن در گرایش و تامین نظر شرق و غرب را به هم ریخته و اکنون به تماشای حاصل این سیاست پرریسک نشسته است.
افزون بر این، پس از فروپاشی اتحاد شوروی و اتخاذ غیرکارشناسی سیاستهای بازار آزاد، رشد شدید تورم و فساد مالی وضعیت را در کشورهایی نظیر اوکراین بغرنج نموده است. در این میان، باید عامل نارضایتی عمومی اجتماعی و سستی در حس تعلق ملی گرایانه را به مشکلات دولت فعلی اوکراین اضافه کرد.
اکنون اروپا آشکارا در موضع انفعالی است و توان و اراده ی برخورد و مقابله جدی با روسیه را ندارد. این موقعیت، راه روسیه را برای احیای قدرت مطلق خود تسهیل می نماید اما در کنار آن به سان شمشیری دو دم می ماند که ایجاد اجماع علیه دولت مسکو و شخص رییس جمهور روسیه و همچنین، شکننده کردن فضای امنیتی شرق اروپا را به دنبال دارد.
تجربه گرجستان و اکنون اوکراین و عدم امکان و کارایی ناتو برای پاسخ گویی و حمایت از متحدان بالقوه خویش، بیش از پیش تکیه و اعتماد بر این پیمان را ضعیف کرده و این مهم را آشکارا نمایان نموده است.
با احتیاط می توان گفت، روسیه پس از نزدیک سی سال آرام آرام موفق به خنثی نمودن خطر ناتو شده است.