یادم میاید نام موسسه رویان و کاظمی آشتیانی را از دوران دانشجویی با یک حسِّ حسرت(بخاطر زود از دست دادن) و اشتیاق و امید به ذهن می آورم. چیزی مثل یک جرقه ی امیدبخش در تاریکی و ناامیدی. مراسمی در دانشکده به مناسبت سالگرد کاظمی ها گرفته بودند،حاج احمد کاظمی و سعید کاظمی آشتیانی. گریه ها و تعریف های همکاران دکتر، بخاطر از دست دادن ایشان هنوز یادم هست.
با خواندن کتاب سلول های بهاری متوجه پیچک سبز امید در باور های اعضای موسسه رویان شدم. باوری که از اعتقاد سرچشمه می گرفت و مثل هوای بهاری وجودت را سرشار از امید می کرد.
کتاب سلول های بهاری، زندگی نامه ی دکتر حسین بهاروند از اعضای موسسه رویان است که با تلاشی مجدّانه پروژه ی بارور سازی را دنبال کرده و به نتیجه رسانده است.
کتاب از لحظه هایی از زندگی دکتر پرده برمی دارد که با وجود سختی ها و فشار ها ایران را رها نمی کند و به جای مهاجرت و پشت کردن به وطن و مشکلات و سختی های راه پیشرفت، به سراغ صاحب این آب و خاک می رود و چه نیکو پاسخ می گیرد.
پدری که برای به ثمر رساندن طرح علمی خود پنج سال تنها فرزند خود را نمی بیند. این ها افسانه نیست، سختی های راه پیشرفتِ شرافتمندانه ست.
همچنین اهل شعر و ادبیات بودن ایشان، لطافت زیبایی به بیان کتاب داده بود.
نکته قابل توجه دیگر، پرداختن به دکتر پروانه فرزانه همسر ایشان است که خود یکی دیگر از بزرگان ایران می باشند. یک زوج دانشمند و فداکار در راه خدمت!
بیماری دکتر فرزانه و تلاش بی وقفه ایشان با وجود بیماری، گاهی باعث کند و کاو در زندگی و مادری و همسری خودم می شد. وقتی دستنوشته های ایشان در انتهای کتاب را دیدم،به نقش بی بدیل زن مسلمان و اداره ی اراده ها بیش از پیش ایمان آوردم.
این سوال بعد از خواندن کتاب همواره در ذهنم می چرخد که اگر این افراد زندگی می کنند پس افرادی مثل من دقیقا چکار میکنیم؟! آیا لحظه ی به شماره افتادن نفس ها و وداع با دنیا از این که لحظه به لحظه ی زندگیم را به طاعت خدا و خدمت به خلق او نگذرانده ام پشیمان نخواهم شد؟!
باری اکنون که زنده ام و توان دارم فرصت ها را غنیمت بشمرم و به زندگی ام رنگی دبگر ببخشم.
این کتاب از جمله کتاب هایی است که هر نوجوان و جوان ایرانی باید آن را بخواند و باور و امید را با تمام وجود حس کند.
این کتاب را می توانید از نرم افزار طاقچه به صورت الکترونیک و از نشر راهیار به صورت چاپی تهیه کنید.