جایی خواندم که اگر میخواهید مردم به آنچه میگویید توجه کنند صدایتان را بلند نکنید بلکه یواش و شمرده و باسادگی حرف بزنید: این درواقع توجه همه را جلب میکند.
تصورش را بکنید که شب دیرهنگام، اندکی خسته و با فکری پریشان روی کاناپه نشستهام و با بیمیلی شام میخورم، که همان موقع تلفن خانه زنگ میخورد و من هاجواج از اینکه معمولا اگر کسی با من کار داشته باشد با خانه تماس نمی گیرد، گوشی را برمیدارم، آقای حسینی است دوست و همکار سالهای پیش، هم او که من گاهی به شوخی او را آقحسینی صدایش میکردم.
بعد از سلام واحوالپرسی، میگوید« شنیدهام تولید محتوا میکنی.»
و بعد در ادامه، توضیح میدهد که بهتازگی سایت فروش زده و از من هم میخواهد که محتوای «دربارة ما» سایتش را برایش آماده کنم.
گفتم،«ببخشید؟حرفت را متوجه نشدم، من تجربة کافی ندارم. »
«خداوندا، محسن، تو دیگه حواست را هم نمیتوانی متمرکز کنی و یک متن برای من بنویسی. »
میدانم که حالا باید بدون رودربایستی حرفم را میزدم، نمی خواستم به ساز او برقصم، ولی خاموش ماندم.
و گفتم، «هر چه شما بگویید، آقای حسینی. »
او پاسخ میدهد، «جدی نگیر. من سایت را برای اینکه فقط درگاه فروش داشته باشد و کسب اعتبار جلوی دوستان و مشتریانم باشد میخواهم. »
بعد قرار میشود اطلاعات و مطالب مرتبط را برای من بفرستد.
گوی را میگذارم. سرم پر از افکار درهم برهم است. آیا واقعاَ آقای حسینی با جدیت این حرف را زده. طبیعی است وقت باعصبانیت فکر کنی هیچ قوانینی دیگر کارکرد ندارند.
تا یک هفتة بعد داشتم در خانه، اتوبوس و هر جایی که فکرش را بکنید سایتها را نگاه میکردم و مطلب برمیداشتم. با نگاهی به مباحث تئوری و مقایسهشان با اغلب وبسایتهای ایرانی بارها به دوگانگی رسیدهام. چقدر خستهکننده و چقدر شبیه بهم. معمولاَ این قسمت از سایتها باید دربارة مخاطبان بگویند، یعنی با زبان مخاطب و برای گوشها و چشمهای او صحبت کند. راستش برعکس است و همه دربارة محصولاتشان و خدماتشان نوشته بودند، بدون اینکه مشتاقانه برای مخاطبشان بنویسند و آنها را سرذوق بیاورند و به تماشا بنشینند تا حرکت بعدی آنها را ببینند.
نمیدانستم چطور از این فضا خودم را رها کنم. کلافه شده بودم از اینکه نتوانسته بودم کار را به جایی برسانم. تا اینکه یک روز در میانة این بلبشو، یادم افتاد به فایلی که یکی از دوستانم دربارة تولید محتوای سایت به من داده بود و من به کلی فراموش کرده بودم، میروم و آن را با دقت گوش میدهم. حالا باهم ببینیم برای نوشتن یک درباره مای ایدهآل باید چه مواردی را رعایت کرد:
· برای متقاعد کردن دیگران، یک متن تعیینکننده است.
· برای شناخت مخاطبتان وقت زیادی بگذارید.
· لازم نیست کل داستانتان را بیان کنید، اما حداقل باید ایدهای به مخاطب بدهید.
· وقتی مخاطب به صفحه ما میاید باید وجه تمایز ما را با دیگران تشخیص دهد.
· هویت خود را باید به صورت سرگرم کننده و قابل فهم منتقل کنید.
· این قسمت وبسایت شما باید از طراحی خوبی برخوردار باشد. حتی برای فضاهای خالی هم طرحی داشته باشید.
· از عکسهای شرکت و یا همکارانتان به صورت خلاقانه استفاده کنید.
· از مهارت قصه گویی استفاده کنید.
· خیلی ساده ولی حرفهای و خلاقانه خودتان را معرفی کنید.
· از صحیت کردن دربارة فراز و نشیب خود نترسید.
· گاهی ارائة داستانتان به چند زبان مختلف میتواند راهکار مناسبی باشد.
· غیرمنتظره شروع کنید و مخاطب خود را به چالش بیندازید.
· اگر لازم است طنزآمیز باشید.
· بر مسئولیت اجتماعی و تعهد شرکتتان تاکید کنید.
· مخاطبان را با یک پیام و یا یک فراخوان برای اقدام«CTA» غافلگیر کنید.
· مأموریت نهایی خودتان را بنویسید.
شاید شما هم متوجه شدهاید یک درباره مای خوب، باید از اول تا آخرش یک دربارة مخاطب باشد. خواهش میکنم به جزییات در وبسایتتان توجه کنید؛ به قولی« چون جزییات مهم است.»
وارد عمل شدم و با تمام تمرکز یک متن آماده کردم و برخلاف انتظارم، صبح روز بعد متن را برای آقای حسینی ارسال کردم. دیگر هم به داستانهای بعدش فکر نکردم.
در نهایت، یادتان نرود داستانهای خوب، چسبناک هستند. برای مخاطبتان وقت بگذارید و داستانهای چسبناک بنویسید.