خوب یادم هست روز های سرد آذر ماه سال ۱۳۹۹ بود، همگی هنوز در بهت نبود جان فدای مردم ایران بودیم و روز شمار اولین سالگرد سردار رو شروع کرده بودیم که ناگهان خبر از ترور جدیدی رسید..ترور شهید محسن فخری زاده فردی که گمنام بود و خیلی ها ایشون رو نمی شناختند تنها چیزی که اون روز ها خیلی برایم جالب بود طرز ترور شهید بود که از طریق تکنولوژی پیچیده کنترل از راه دور و هوش مصنوعی انجام شده و در زمان شهادت ایشون هیچیک از عوامل ترور در خاک ایران نبودهاند.
اینجا بود که راجب شخصیت ایشون کنجکاو شدم و مشتاق دانستن از شهید، پس از مدت زمانی کتاب شنبه آرام چاپ شد کتاب رو بلافاصله تهیه و مطالعه کردم.
کتاب شنبه آرام با روایتی زنانه سخن از مردی می گه که خیلی از آدم ها اصلا ایشون رو نمی شناختن و هنوز هم گمنام هستند؛ چون خود شهید تمایل به مطرح کردن خودش رو نداشته...
مردی که خستگی رو خسته کرده بود..
مردی با صعهی صدر فراوان، حُسن خلق و نگاه عمیق به زندگی..
مردی که در تمامی زمینه های علمی، عرفانی و اخلاقی حرفی برای گفتن داشت...
مردی که خواب راحت رو از دشمن ربوده بود، رژیم صهیونیستی سالها به دنبال ترور ایشان بود و سرانجام در سال 99 به هدف شوم خود رسید.
در بخشی از کتاب می خوانیم؛
گفتم: محسن جان دیر میای بچه ها نگرانت هستن. لبخندی زد و حرف از صمیم قلبش بیرون آمد؛ حرفی که زبانم را قفل زد. غیرتمند گفت: «هرچی من بیشتر کار کنم نتانیاهو و ترامپ کمتر خواب راحت به چشمشون میاد؛ پس اجازه بده بیشتر کار کنم.» معنای این حرفش را زمانی فهمیدم که شهید شد وقتی که نتانیاهو توئیت زد و برای یهودی ها شنبه خوبی را آرزو کرد. از «شنبه آرام» در اسرائیل گفت؛ از شنبه بعد از محسن فخری زاده.
داستان از لحظه شهادت شهید شروع میشود و در طول کتاب با فلش بک به سالهای قبلتر برمیگردد و از تلاشها و کارهای بزرگ این شهید میگوید.
مخاطب با مطالعه این کتاب همزمان هم شاهد اتفاقات خاص حین و پس از شهادت است و هم با همسر ایشان خاطرات این چهل سال زندگی مخفیانه و دشوار را مرور میکند.
کتاب شنبه آرام رو بخونید، چون با خوندن کتاب و پایانش چیزی در شما شروع خواهد شد، چیزی شبیه ماجرای شنبه آرام.
این یادداشت برای چالش مرورنویسی فراکتاب نوشته شده است