دنیای سفید
اولین باری که با یک چشمم دنیا را سفید دیدم، خیلی ناراحت نشدم، گفتم شاید به خاطر ناراحتی، التهابی ایجاد شده که زود بر طرف میشود، اما وقتی روز به روز چشمم قرمز تر می شد و همه می گفتند چی شده، بیشتر جدی گرفتم و دکتر چشم رفتم. دکتر وقتی چشمم را معاینه کرد، ناراحت شد؛ اما خیلی چیزی به من نگفت و فقط گفت:« رماتیسم چشمی است» و قرص های قوی کورتن داد.
سفید دیدن دنیا با چشم هایی به رنگ خون تجربه جدیدی بود، اما سر دردها و حساس به نور شدن و... برایم قابل تحمل نبود.
بعضی گفتند:« پیش کسی برو که متخصص تر باشد»، من هم رفتم، دارویی که داد با دکتر قبلی تفاوتی نداشت، اما حسابی حالم را خراب کرد. من که عوارض کورتن را میدانستم از دکتر پرسیدم:« اگر این قرص ها را نخورم چی می شود؟» گفت:« ممکنه این چشمت کور شود.» پرسیدم:«ممکنه چشمم دیگرم هم همینطور شود.» گفت:« بله، اگر کورتن جواب نداد، باید شیمی درمانی شوی، اسم شیمی درمانی را که شنیدم، حالم بد شد، دیگه حرفی نزدم.»
با مصرف دارو بهتر شدم، اما هر ازچند گاهی بیماری عود می کرد، وقتی دیدم عوارض کورتن ها آزارم میدهد، به داروهای گیاهی رو آوردم و از بین داروهای زیاد گیاهی تنها دارویی که به من خوب جواب داد، سنا و هلیله بود. کم کم با بیماریم کنار آمدم.
چیزی که بیشتر باعث عود بیماریم می شود، ناراحتی است، مخصوصا اگر ناراحتی را در خود بریزم و بروزش ندهم، اولین باری که بیماری ایجاد شد، وقتی بود که خیلی از دست حرف بعضی ها ناراحت شدم، اما خواستم کسی را ناراحت نکنم و به کسی چیزی نگفتم. شاید ظرفیتش را نداشتم.
میگویند یعقوب از ناراحتی دوری یوسف چشمش سفید شد، بعضی تفسیر می کنند، معنیش آب مروارید است و در فیلم یوسف چشمش را سفید نشان می دادند که خیلی وحشتناک بود.
از کجا معلوم شاید او هم، همه جا را سفید میدیده است. برای یعقوب هم لفظ کظیم در قرآن آمده و فرو بردن خشم و ناراحتی را نشان می دهد. دکترم می گفت: هیچ چیز مثل استرس برای این بیماری ضرر ندارد.
هر چه باشد، شاید خیلی فرقی نکند، اما دلم برای حضرت یعقوب و غصه هایش سوخت.