ویرگول
ورودثبت نام
محسن معتمدی
محسن معتمدی
محسن معتمدی
محسن معتمدی
خواندن ۳ دقیقه·۱ ماه پیش

ماشین رییس جمهور

دنده عقب با اتو ابزار(بر اساس یک داستان واقعی)

بهار سال ۸۹ دوباره به دنیا لبخند زده بود ومن کارم را در فرودگاه یاسوج چند ماهی بود شروع کرده بودم من زاده اصفهان بودم و بعد از فارغ التحصیلی و تمام کردن دوران سربازی حالا چند ماهی بود در فرودگاه یاسوج مشغول کار شده بودم. یک هفته ای بود فرودگاه به صورت کامل در حال اماده شدن از استقبال رییس جمهور کشور عزیزمان ایران بود. همه در گیر تدارک و برگزاری استقبال بودن من هم شور و شوق عجیبی داشتم اخه اولین بار بود که رییس‌جمهور کشور را از نزدیک میدیدم. خوب خاطرم هست شب قبل از ورود رییس جمهور مادرم مهمان من بود و از اونجایی که خانه من داخل فرودگاه بود .خوب یادم هست در سفرهای استانی رییس جمهور که اون سالها انجام میشد رییس جمهور و هییت همراه وارد استانها میشدند و در ادامه برای رسیدگی به مشکلات مردم به صورت حضوری مسیولین با مردم ملاقات میکردند اونایی هم که حضوری نمیتونستند معمولا یه نامه خطاب به رییس جمهور می نوشتند و مشکلاتشون را شرح میدادند. اون شب مادر من از اصفهان اومده بود تا نامه ای که از قبل تهیه کرده بود را به دست رییس جمهور برسونه. خوب افتاب که غروب کرد خورشید دوباره خداحافظی کرد ماهم مهیای شام شدیم همین طور که شام میخوردیم در مورد فردا و ورود رییس جمهور صحبت میکردیم. فرودگاه ازقبل از ورود رییس جمهور اماده شده بود و به جز افراد ساکن داخل فرودگاه و نیروهای امنیتی کسی اجازه ورود نداشت. شب هنگام با تصور فردا چشمانم ارام گرفت. صبح اول وقت که بیدار شدم از مادر خداحافظی کردم و رهسپار محل کارم شدم بعد از چک کارت شناسایی و معرفی خودم وارد محل کارم شدم حدود ساعت ۹صبح بود که پرواز رییس جمهور و همراهان بر روی زمین ارام گرفت. خوب وقتی برای اولین بار رییس جمهور دیدم انگار مثل یه بچه ذوق زده شده بودم و دلم میخواست فقط به ایشون از نزدیک یه سلام کنم. ولی خوب انجام وظیفه در حیطه کاری اولویت من بود.و همین که ایشون را از فاصله نه خیلی نزدیک دیدم خوشحال بودم. یادم میاد بعد از انجام تشریفات استقبال٬ همراهان رییس جمهور در حال اماده کردن ماشین رییس جمهور جهت حرکت به خارج فرودگاه و به سمت مردم که بیرون فرودگاه منتظر بودن بودند. همین طور که اشاره کردم فقط داخل فرودگاه ما و نیروهای امنیتی بودیم. به محض امدن رییس جمهور مادر من هم به سمت محل ورود رییس جمهور حرکت کرد. با فاصله چند دقیقه ای مادر و من به محل استقراررییس جمهور رسیدیم. رییس جمهور سوار ماشین خود شد و مثل همه سفرهای استانی از سقف ماشین به صورت ایستاده مهیای حرکت شد. مادر در حالی که شادی خود را زمزمه میکرد به ماشین رییس جمهور نزدیک شد و درحالی که هیچکس دیگری به جز نیروهای امنیتی انجا نبود کنار چراغ جلوی ماشین ایشون ایستاد و شخص رییس جمهور از روی ماشین با مادرم به صورت خیلی ساده و صمیمی گفتگو کرد این در حالی بود که فقط مخاطب رییس جمهور شخص مادرم بود. من هم از دور گفتگو ی مادرم با رییس‌جمهور را مشاهده میکردم. اینقدر این لحظه قشنگ بود که سالها ست از صحبت مادرم با رییس جمهورگذشته و ما باخاطره ماشین رییس‌جمهور و دو نفری صحبت کردن مادر با رییس جمهور خیلی مشعوف هستیم.وهمیشه از این گفتگو به یک جلسه خاص خصوصی یاد میکنیم و از اینکه رسیدگی به مشکلات مردم سر اغاز ارتباط مردم و مسیولین کشور هست بسیار خرسندیم .خودم هم این خاطره را که از نزدیک دیدم هیچوقت فراموش نمیکنم. اری این بود جلسه ای با حضور مادر من و رییس‌جمهور وقت والبته مکان برگزاری جلسه که ماشین رییس جمهوربود. والسلام علیکم

.مادرمداخفرودگاه

رییس جمهوردنده عقب با اتو ابزار
۶
۰
محسن معتمدی
محسن معتمدی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید