مقدمه:
مضحکه دارودسته رضا پهلوی برای کسب «وکالت» یا قیومیت برمردم زحمتکش ایران به منظور تدارک سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و جایگزینی آن با رژیمی وابسته به دول امپریالیستی، به دنبال سخنرانی او ۱۳ خرداد ۱۴۰۱ و در پی آن اتحاد نا مقدس ۱۲ سازمان سازمان راستگرا وابسته به امپریالیسم آمریکا در ۱ تیر ۱۴۰۱ صورت گرفت.
چانه زنی دول امپریالیستی به ویژه دولت آمریکا با رژیم جمهوری اسلامی بر سر احیای برجام، ابزار فشار آمریکا را بر سر مذاکرات افزایش داده است. یکی از ابزار های فشار دولت آمریکا علم کردن «رضا پهلوی» است. او ۱۳ خرداد ۱۴۰۱، همزمان با سالمرگ روحالله خمینی، در پیامی تلویزیونی گفت که اکنون بزرگترین «اپوزیسیون و آلترناتیو جمهوری اسلامی، ملت ایران» است و خواستار اولویتبخشی به ایجاد سازوکاری هماهنگکننده برای مدیریت جنبشهای اعتراضی و اعتصابات در ایران شد. پس از دو هفته ۱۲ سازمان راستگرا و مستقیم یا غیر مستقیم مرتبط به دولت آمریکا با انتشار بیانیهای مشترک در یکم تیر ۱۴۰۱، با حمایت از سخنرانی اخیر رضا پهلوی اعلام کردند «امروز بیش از هر زمان دیگر به کوشش فعالانه خود برای ایجاد و حفظ هماهنگی در صفوف مخالفان حکومت اسلامی ادامه میدهیم». با این اقدام مشترک جریانات راستگرای اپوزیسیون ایران، ابزار مانور و فشار گذاری دولت آمریکا را در دور میز مذاکرات برجام با سران رژیم افزایش دادند. این اقدامات تلویحا اعلام می کند که چنانچه با جمهوری اسلامی به توافقات مورد تایید دولت آمریکا رسیده نشود بدیل «رضا پهلوی» زیر لوای «همبستگی ملی» در دستور کار قرار خواهد گرفت. در نتیجه، اتحاد نا مقدس ۱۲ سازمان راستگرا در وضعیت کنونی در راستای سیاست دیپلماسی دولت آمریکا طراحی شده است، و مانوری است برای بازگذاشتن دست نمایندگان دولت آمریکا در مذاکرات برجام.
اما، آنچه رضا پهلوی و سایر متحدانش به مردم ایران اعلام نمی کنند اینست که «جمهوری اسلامی» خود محصول دخالتگری مستقیم دولت آمریکا بوده، برای جلوگیری از پیروزی انقلاب توده های ناراضی در مقابل نظام سرمایه داری بحران زده شاهنشاهی که خود با همکاری مستقیم سلسله مراتب شیعه (آیت اله کاشانی) در مقابل حکومت دکتر مصدق کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را سازمان داد و شاه را به حاکمیت رساند. آنچه این سازمان ها و رضا پهلوی به توده های مردم نمی گویند اینست که قدمت همکاری و مشارکت سلسله مراتب شیعه با امپریالیسم در ایران به حدود ۵۰۰ سال پیش (از زمان صفویه) بر می گردد. هیات حاکم در ایران همواره متشکل بوده از ترکیب سه راس یک مثلث: پادشاهان و حکام + طویل داران و مالکان + روحانیت. در واقع روحانیت همواره بخش تعیین کننده از هیئت حاکم در ایران بوده است. روحانیت همواره به دولت سرمایه داری تحمیل شده در ایران، توسط امپریالیسم بریتانیا و سپس آمریکا استوار بوده است. خمینی در واقع از بالا توسط خود امپریالیسمی که رضا پهلوی به آن اتکا دارد و در حال خدمت به آنست، توسط زودبندهای خمینی و سازمان سیا در آمریکا به قدرت رسید. در نتیجه مساله سرنگونی «جمهوری اسلامی»، بدون طرح سرنگونی کل نظام سرمایه داری و کوتاه کردن دست های امپریالیسم، بی معنی و پایه و اساس است.
ظهور ایدئولوژی تشیع در ایران
پدیده تیولداری پس از حمله مغول و در دوران سلجوقیان و غزنویان درایران بسیار رایج شد. این سیستم پس از مدتی باعث شورشهای دهقانی و ایجاد وضعیت ملوکالطوایفی در جامعه میشد. به این معنی که جامعه دائماً درگیر ازهمپاشی دولت مرکزی میشد، و حتی در پارهای از موارد شکلگیری دولت مرکزی امکانپذیر نبود و هر منطقه به دست یک عده و یا یک فرد میافتاد و اداره میشد؛ اما در اغلب مناطق اغتشاش و شورش و طغیان، ازجمله شورشهای دهقانی تولید را مختل میکرد.
ما در این دوران شاهد قدرتگیری ایدئولوژی تشیع، بهعنوان ایدئولوژی خاندان ستمدیده علی در مقابله با امویان قدرتمند هستیم. این ایدئولوژی اندکاندک نیرومند شده و در میان تودههای دهقانی محبوبیت یافت. همسانپنداری دهقانان که از ظلم و ستم دولتهای مرکزی به تنگ آمده و سر به شورش برداشته بودند، باعث شد که آنان این ایدئولوژی را بهعنوان سمبلی از مبارزه بر علیه ظلم و ستم شاهان برگزینند و در لوای آن متحد شوند. فرقههای اثنیعشری «مساواتطلب» و «عدالتطلب» در میان دهقانان شکل گرفت. بر اساس ایدههای تبلیغی این ایدئولوژی که از محبوبیت بسیاری میان تودهها برخوردار بود، هر حکومتی در غیاب امام زمان غاصب و جابر به شمار میآمد و باید سرنگون میشد. این فرقهها، «امامت» را در مقابل «خلافت» قرار میدادند و مظلومیت امامان و اصل شهادت را تبلیغ میکردند. این ایدئولوژی اندکاندک در میان تیولداران و بازرگانان بومی جایی باز کرد و حتی در میان لایههایی از وابستگان دستگاه دولتی و دربار نیز نفوذ کرد، اگرچه این «تشیع» دولتی کاملاً با تشیع تودههای فقیر دهقانی تفاوت داشت. اگر دهقانان خواستار سرنگونی نظام ستم در کلیت خود بودند، اینان قصد گرفتن قدرت از چنگ خاندان اموی حاکم و یا دیگر اشغالگران خارجی و تفویض آن به حکام محلی را در سرمی پروراندند.
این جابهجایی مذهبی به طور کامل در دوران صفویه اتفاق افتاد. البته لازم به ذکر است که مذهب رسمی صفویان، این بنیانگذاران حکومت تشیع ایران در ابتدا مذهب سنّی بوده است. آنان با مقاصد سیاسی و در جهت تقویت حکومت خود در مقابله با تهاجمات حکومت سنّی مذهب عثمانی دست به این تغییر زدند. ازاینرو، نهتنها شیخ صفیالدین اردبیلی سنّی، ناگهان یکشبه شیعه شد، بلکه شجرهنامه نیز جعل گردید که نسب وی را به ائمه اطهار متصل میکرد. رواج احداثی نظیر آنکه گویا شهربانو دختر شاه ساسانی، حتی قبل از حمله اعراب به ایران با «امام حسین» ازدواج کرده است، در راستای ایجاد وجه ای ملی و ایرانی برای این ایدئولوژی وارداتی و تقویت قدرت صفویان بکار گرفته شد. آنان با داستانسراییهایی ازایندست وانمود میکردند که یک شاخه از شجره امامان شیعه به «حضرت رسول»، و شاخه دیگر به شاهنشاهان ایرانی میرسد. بدین ترتیب مذهب تشیع تبدیل به پدیدهای رسمی و ناسیونالیستی شده و در خدمت دولت حاکم قرار گرفت.
یکی دیگر از اعتقادات جدید دوران صفویه، اعتقاد به مرجعیت امام وقت، در هنگام غیبت کبرای امام زمان بود. بر اساس این باور بالاترین شخصیت مذهبی وقت، نایب امام زمان بوده و اقتدا و تبعیت از او در هنگام غیبت وی بر همه مسلمانان واجب است. این پدیده متعاقباً تحت عنوان مرجع تقلید و مقلد فرموله شد
بدین ترتیب دولت صفوی که خود بازتولید وجه تولید آسیایی بوده است عنصر دیگری به این مقوله افزود و مثلث جدیدی از قدرت تشکیل داد:
اوّل، دستگاه دولتی که روحانیان را پرورش میداد و به مناطق مختلف اعزام میکرد که از یکسو به کمک آنان کنترل خود را دهقانان و فقرای شهری اعمال کند و از سوی دیگر نظارتی بر عملکرد حکام محلی داشته باشد؛
دوّم، دستگاه روحانیت که ابزار جدید اعمال کنترل فرهنگی و تثبیت حاکمیت به شمارمی آمد.
و سوّم، دستگاه بوروکراسی اداری و نظامی به همراه تیولداران و بازرگانان و غیره که زائده این دولت بودند.
در این دوران، یعنی دوران سلسله شاهان صفوی، حدود پنج هزار روحانی بهمنظور اشاعه فرهنگ اقتدا و اطاعت تربیت شده و به اقصینقاط کشور فرستاده شدند. به سخن دیگر، دستگاه روحانیت تازه شکلگرفته خود به زائدهای از دستگاه دولتی مبدل شد، دولتی که خود از دل مناسبات وجه تولید آسیایی زاده شده بود. این روحانیون درواقع به مقام ایدئولوگهای توجیهکننده قدرت ارتقا یافتند. به زبان دیگر، روحانیت از یک سو نقش دلالی میان دولت مرکزی و حکام محلی را برعهده داشت، و از سوی دیگر با تحمیق مردم، نارضایتی آنان را کنترل کرده و نقش تحکیم کننده قدرت را ایفا میکرد.
دولت نیز که خود خصلتی انگلی داشته و در پروسه تولید کوچکترین نقشی برعهده نداشت، دستگاه عریضوطویل و انگلیتر از خویشتن خلق کرد، دستگاه روحانیت شیعه که در اعمال استثمار و بهرهکشی تودهها به کمک و حمایت او بیایند.
شاید بتوان فصل مشترک تاریخی کشورهایی چون ایران و اروپای دوران قرونوسطی را در وجود قشر روحانیت مرتجع وابسته به حاکمیت جستجو کرد. ما در اروپا نیز شاهد ظهور این روحانیت ارتجاعی و قشری بودیم که در برهههایی از تاریخ قدرت آنان حتی از شاهان و امپراتوران نیز پیشی میگرفت؛ اما پدیده قدرتگیری روحانیون، به علت ویژگی قدرت دولت در وجه تولید آسیایی تا زمان به حکومت رسیدن خمینی در سال ۱۳۵۷ هرگز ممکن نشد و این قدرت مذهبی پس از کسب حاکمیت خود نیز به بدل دیگری از حکومت دیکتاتوری تغییر شکل داد.
پایههای شکلگیری و قدرتگیری سیستمی مذهبی، خرافاتی و ارتجاعی که تا به امروز نیز ادامه دارد در دوران صفویه ریخته شد. ایدئولوژی روحانیت شیعه در دوران صفویه به علت عقاید و احکام واپسگرایانه و متحجر اسلامی عموماً حتی از احکام و عقاید دستگاه دولتی، شخص شاه یا وزرا و سرداران سپاه نیز ارتجاعیتر بود. اگرچه در برهههایی این دو کاملاً ممزوج شده و دیوان دولتی این احکام را پایه خود قرارداد
اما بههرحال این احکام متفاوت واپسگرایانه اسلامی به روحانیون اجازه میداد که علیرغم ایفای نقش دلالی بین دولت و مردم و دولت و حکام محلی، نقش نسبتاً مستقل دیگری نیز برعهده بگیرند. آنان با اتکا به این احکام، منابع درآمد مستقل خود را سازمان دادند: منابعی مانند، خمس، زکات، حق امام، و غیره. اقداماتی که تا به امروز نیز توسط روحانیت شیعه تداومیافته است.
این اقدامات باعث شد که روحانیت بتواند سهم کلانی از محصول اضافه جامعه را، عمدتاً به طیب خاطر پرداختکننده، از آن خود کند. قدرت مالی آنان را قادر کرد که ابزار سرکوب ویژه خود را سازمان دهند که در صورت هرگونه امکان خطری، چه از سوی مردم و چه از سوی دربار، به نجات آنان بشتابند. شکلگیری دستههای قمهکش و قدارهبند و لوطیهای چاقوکش و چماقدارانی که از ابتدای انقلاب ۱۳۵۷ تا امروز سرکوب مردم را برعهده گرفتهاند، از همان دوران آغاز شد.
پیدایش سرمایهداری درایران
دوران حکومت صفویه، درعینحال دوران انتقال تدریجی بهنظام سرمایهداری نیز هست. در این دوران، تجّار که اندکاندک به شکل لایه جدیدی در جامعه ظهور کردهاند، اساس مبادلات خارجی را پایهریزی میکنند؛ تجارت خارجی ابعاد وسیعی پیدا کرده و کالاهای مصنوع ابریشم و بخصوص شیشه و سرامیک ایرانی، از چین گرفته تا اروپا، صادرمی شود. به سخن دیگر، ما شاهد پیدایش مناسبات کالایی در درون وجه تولید آسیایی هستیم. همزمان با پیدایش و افزایش نقش تجّار، نقش محوری قدرت دولتی نیز رو به تعدیل و کاهش میرود.
به این معنا، میتوان اذعان داشت که ما درواقع از دوران صفّویه وارد فاز انتقال از دوران وجه تولید آسیایی به وجه تولید سرمایهداری شده بودیم. امّا، این پدیده با آهنگی عادی پیش نرفت، زیرا دقیقاً همین دوران مصادف میشود با کشف راههای دریایی جدید در برای گسترش تجارت بینالمللی. دورزدن دماغه امید توسط کشتیهای اروپایی (عمدتاً هلندی، پرتغالی، اسپانیایی و انگلیسی)، و کشف آمریکا و دسترسی به هندوستان و چین؛ همه این اکتشافات جدید گشایش نوینی در تجارت کشورهای اروپایی ایجاد میکند. درواقع سرمایهداری اروپایی راههای دریایی تجارت جهانی را تحت کنترل خود درآورده و تجارت ازطریق راههای زمینی که بسیار پرهزینه و پرمخاطره است، کاهش مییابد که درنتیجه آن تجارت و تولید صنایع ابریشم، شیشه و سرامیک ایران که در پیش رونق گرفته بود، روبه اضمحلال میرود.
در این هنگام ایران درگیر دورانی طولانی از ناامنی و هرجومرج است تا این که سرانجام پس از چندین سال خلأ قدرت مرکزی، نادرشاه به قدرت میرسد. او با مقصر شمردن روحانیون بهعنوان عوامل اصلی تمامی فساد و خرابی موجود و در واقع بهمنظور کوتاهکردن دست آنان در قدرت حکومتی خود، فرمان قتل و قلعوقمع آنان را صادر میکند. او بدین ترتیب موفق میشود که دولت مرکزی جدیدی را سازماندهی کند، اما این دولت مرکزی از قدرت چندانی برخوردار نیست. در این میان، قدرت نظامی کشورهای اروپائی مانند انگلستان، هلند، پرتغال و اسپانیا در سطح جهانی افزایشیافته و آنان را مبدل به نیروی نظامی عمدهای میکند که کنترل راههای دریایی در اختیار گرفتهاند. در این دوران ناوگانهای پرتغالی و انگلیسی در خلیجفارس مستقر شده بودند و دخالت گری نظامی و سیاسی آنان، بهخصوص دخالتهای دولت انگلیس، نقش دولت مرکزی درایران را تضعیف کرده بود.
وجه تولید آسیایی درایران پس از کریمخان زند، دورهای از هرجومرج طولانی و ازهمپاشی دستگاه دولتی را تجربه کرد و روحانیت تا حدود زیادی اعتبار و قدرت خود را از دست داد؛ اما مجدداً در دوره قاجار آنان به مناصب قدرت گمارده شدند. بخش عظیمی از روحانیون که در دوره تهاجمات نادرشاه به عراق فرار کرده بودند، در دوره قاجار مجدداً به ایران بازگشتند. محمدشاه قاجار، به هنگام تاجگذاری، از پذیرش تاج نادری امتناع کرده و گفت که بهجای آن شمشیر شاه اسماعیل صفوی را به کمرمی بندد که این به معنای تلویحی کرنش در مقابل روحانیت و دلجویی از آنان بهحساب میآمد. او با این عمل بهروشنی نشان داد که هدف وی ایجاد حکومتی بر مبنای احکام مذهب شیعی خواهد بود. روحانیت شیعی در دوران قاجار، مجدداً دستگاه تئوکراتیک عریضوطویل و قوی خود را سازمان داده و علیه هرگونه اصلاحات اجتماعی قد علم میکند. آنان با اصلاحات امیرکبیر مخالفت کرده و شاه را مجاب به قتل او میکنند، شاهزاده عباس میرزا به علت اندیشههای نو و تلاشش برای مدرنیزه کردن ارتش ایران تکفیر میشود و روحانیونی چون شیخ فضلالله نوری در دوران انقلاب مشروطه به صف ضدانقلاب پیوسته و در اشغال آذربایجان با ارتش تزار همکاری میکنند؛ خلاصه بنا به منافع تاریخی و طبقاتی خود به لاسزدن با استعمار و دربار میپردازند، گاه در کنار آنان هستند و گاه در صف مخالف.
نفوذ امپریالیسم در ایران
نفوذ سرمایهداری جهانی در دورههای مختلف تاریخی درایران، همیشه اثرات مخرب اقتصادی ـ اجتماعی فراوانی برجای گذاشت. در دوره اوّلیه، تجارت خارجی را از نابود کرد و فرایند انباشت اولیه سرمایه را برای قرنها به عقب انداخت. درحالیکه همزمان رشد مبادلات کالایی در اروپا همگام با رشد تجارت جهانی ازطریق آبراهها که باعث جهشی ناگهانی در انباشت اولیه سرمایه در اروپا شده بود، همچنان ادامه داشت. رکود مبادلات خارجی ایران به علت فعالشدن راههای دریایی موجب توقف انباشت اولیه در این کشور گردید. نفوذ سرمایهداری در این دوران نهتنها تجارت را روبه نابودی کشاند، بلکه باعث مرگ تدریجی صنایع پیشهوران خرد و مراکز پیشهوری، شهرهایی مانند تبریز، شیراز، اصفهان، مشهد، و غیره که رشد آنان در گرو گسترش تجارت خارجی بود، شد، و در طولانیمدت، این صنایع دستساز بومی اندکاندک جای خود را به مصنوعات ساخت غرب دادند. ما در این دوران همچنین شاهد تضعیف تدریجی دولت مرکزی تحتفشار دولتهای خارجی، بهویژه انگلستان و روسیه نیز هستیم. انگلستان جنوب ایران را تحت کنترل خود گرفته و روسیه هم در شمال ایران منطقه نفوذ خود را گسترش میدهد و دولت مرکزی روزبهروز ضعیفتر میگردد. ضعف دولت مرکزی قدرتگیری تیولداران و حکام محلی سابق، یعنی کسانی که خراج جمعآوری میکردند، تسریع کرده و زمینههای شکلگیری مالکیت ارضی را برای نخستینبار در تاریخ ایران فراهم میکند. به سخن دیگر، تیولداران مبدل به مالکین زمینها میشوند و بهاینترتیب، ما برای نخستینبار در تاریخ، مالکیت ارضی درایران عینیت مییابد. ویژگی مالکیت در دوره قاجار ظهور مالکینی است که خود در شهرهای زندگی میکردند و در نقاطی دیگر صاحب زمینهای بزرگ بودند. آنان هیچگونه ارتباط نزدیک با زمین نداشته، یا قدرت سیاسی خود را بر منطقه اعمال نکرده و حتی گاه دهقانان این مالکان جدید را نمیشناختند. ارتباط این «زمینداران» با زمین و کارگران آن صرفاً در دریافت مالیاتها و خراج زمین خلاصه میشد. این ویژگی قابل قیاس با زمینداران دوره فئودالیسم در اروپا نیست. آنان در مرکز قلمرو خود برجوبارو داشته و مستقل از حکومت مرکزی بر این منطقه حکمرانی میکنند.
اقتصاد پولی درایران بهتدریج در این دوره شکل میگیرد؛ اما اقتصاد پولی بدون وجود مناسبات سرمایهداری. این شکل از اقتصاد پولی بهسرعت وارد بحرانهای شدید اقتصادی میشود. استثمار تودهها با شدت اعمال میشود، اما گردش پول و انباشت سرمایه و سرمایهگذاری مجدد وجود ندارد. این بحرانها خشم و اعتراضات تودهای را به دنبال میآورد.
انقلاب مشروطیت و بازتاب آن
انقلاب مشروطه درواقع انقلابی بود که میتوانست قدرت دولت استبدادی قاجار را به زیر کشد و دست مذهب را برای همیشه کوتاه کند. این انقلاب میتوانست دست قدرتهای خارجی را کوتاه کرده و وحدت ملی را در ایران پایهریزی نماید. در ادبیات این دوران، همانند ادبیات دوران انقلابات بورژوا دمکراتیک اروپا، یکی از مطالبات محوری وحدت ملی بود. اینجا باید ذکر کنیم که زبان واحد، وحدت ملی در کشورهای اروپایی بر پایه گسترش مناسبات کالایی شکل گرفت. تجار یکی از عوامل عمده شکلگیری این وحدت و زبان واحد در کشورهای اروپائی بودند. درواقع میتوان اذعان داشت که هرچه مناسبات کالایی بیشتر گسترش پیدا کرد، ضرورت ایجاد زبان واحد افزایش یافت، و هرچه مناسبات کالایی گسترش بیشتری پیدا کرد لزوم شکلگیری بازار واحد ملّی اهمیت بیشتری یافت. این روند در دوران انقلاب مشروطه در حال شکوفه زدن بود که ناگهان با شکست انقلاب متوقف شد. دستگاه دولتی قاجار به کمک نظامی ارتش روسیه، نیروهای انقلابی مشروطهخواه را سرکوب کرد؛ و روند ایدئولوژیک این انقلاب نیز به مدد ارتجاعیترین جناح شیعه، یعنی مشروعه خواهان سرکوب گردیده و وضعیت موجود به نفع دستگاه دولتی قاجار تثبیت یافت. به سخن دیگر دولت به کمک نیروهای نظامی سرمایهداری اروپایی و جناحی از روحانیت شیعه، روند وحدت ملی را مسدود کرد.
با رجوعی به ادبیات انقلاب مشروطه میتوان بهروشنی دریافت که این وحدت ملّی در حال شکلگیری بود، مردم در شهرهایی مانند اصفهان، تبریز و دیگر نقاط ایران انجمنهای محلی تأسیس کرده بودند. انجمنها در مکاتبات درونی یکدیگر را «ملت» خطاب کرده و پیام وحدت میفرستادند.
مشابه این دو جناح مذهبی شیعه یعنی روحانیت مشروطهخواه و ملایان مشروعه خواه را میتوان در دوران رشد سرمایهداری اروپا هم مشاهده کرد. در آن جا پروتستانیسم نمایندگی مذهب مسیحی سرمایهداری را برعهده داشت و کاتولیسیسم معرف مذهب مسیحی فرماسیون قبلی، یعنی فئودالیسم بود؛ اما اگر در آن جا با رشد سرمایهداری نهایتاً پروتستانیسم بر کاتولیسیسم غلبه کرد، درایران با شکست انقلاب مشروطه متحجرین و مشروعه خواهان، یعنی طرفداران مناسبات زمینداری، مناسباتی که توسط دولت مرکزی قاجار حمایت و حفاظت میشد، پیروز شدند.