همواره تعریف مسائل ساده از دشوارترین تعاریف بودهاند اما برای درک دقیق از آن مفهوم باید تعریف دقیقی هم داشت. یکی از مفاهیمی که همواره رفقای جوان با آن مواجه بودند این بوده که کمونیسم چیست و کمونیست به چه کسی اطلاق میشود؟ زیرا کمونیسم هم به عنوان یک مرحله اجتماعی و هم به عنوان نوعی از اندیشه معرفی میشود.
کمونیسم یک مرحله عالی اجتماعی است که بعد از شکلبندی اجتماعی اقتصادی سرمایهداری ظهور میکند و در آن مالکیت خصوصی بر ابزار تولید نفی شده و طبقات (و در نتیجه دولت) ضرورت وجود خود را از دست میدهند و دیگر استثمار انسان برافتاده است. در این فرماسیون به دلیل حل مسئله استثمار انسان دیگر تضادهایی که بشر با آن طی جامعه طبقاتی درگیر بوده حل میشوند نظیر حل تضاد انسان و طبیعت، شهر و ده و ... . این فرماسیون شامل دو فاز بالایی و پایینی است که فاز پایین جامعه کمونیستی به «سوسیالیسم» مشهور است که در آن طبقات کامل نابود نشده و مرحله گذار از جامعه سرمایهداری به جامعه کمونیستی است.
کسانی که به ظهور چنین جامعهای باور دارند «کمونیست» نامیده میشوند. ولی چرا عموما به مارکسیست-لنینیستها کمونیست گفته میشود؟باید گفت که مارکسیست-لنینیستها تنها کسانی نیستند که کمونیست هستند اما به این دلیل که اولا اندیشههای کمونیستی و سوسیالیستی تخیلی دیگر طرفداری ندارند و در ثانی مارکسیسم اولین بار کمونیسم و سوسیالیسم را علمی کرد، عموما به مارکسیست-لنینیستها کمونیست میگویند. اما معنی علمی کردن سوسیالیسم چیست؟ به این معنی که قبل از مارکس و انگلس هیچ دلیل منطقی برای وجود جامعه کمونیستی وجود نداشت و صرفا به دلیل ظلمهای سرمایهداری یک جامعه آرمانی در تخیل به وجود آمد. اما مارکس و انگلس برای اولین بار پایههای مادی ظهور جامعه کمونیستی را نشان دادند. این پایههای مادی چه بود؟
این پایههای مادی تضادهای اساسی جامعه سرمایهداری بودند که عبارتند از تضاد بورژوازی و پرولتاریا و هرج و مرج حاکم بر تولید اجتماعی؛ یعنی هم منافع طبقات بورژوا و کارگر مقابل هم قرار میگیرد و سود طبقه سرمایهدار در گرو بدبختی طبقه کارگر است و هم اینکه کار و تولید اجتماعی در هر لحظه بیشتر و بیشتر به هم وابسته میشود ولی مالکیت و محصول این کار و تولید در دست یک عده محدود به نام سرمایهدار یا بورژوا است که ازین تولید نفع میبرند و تولید اجتماعی را بر اساس منطق سود شخصی خود جلو میبرند. این منطق حاکم بر اقتصاد باعث میشود که تولید نه بر اساس نیاز جامعه بلکه بر اساس سود شخص سرمایهدار انجام شود و باعث هرج و مرج و بحران در بازار بشود. به همین سبب وجود بحرانها به اصطلاح مارکسیستی روابط تولیدی حاکم جلوی رشد نیروهای مولده اقتصاد را میگیرد و سد راه آن میشود.
ضرورت نابودی سرمایهداری و استقرار جامعه کمونیستی به همین سبب است که روابط تولیدی سرمایهداری و منطبق بر سود و مالکیت خصوصی از بین برود و نیروهای مولد اقتصاد که هرچه بیشتر اجتماعی شدهاند با روابط اقتصادی که بر پایه مالکیت اجتماعی و اشتراکی است عجین شود و باعث رشد هرچه بیشتر اقتصاد و جامعه بشود.
مارکس و انگلس در ادامه فعالیتهایشان این بینش علمی را هرچه بیشتر و بیشتر گسترش دادند و در آزمون فعالیت اجتماعی آن را سنجیدند و غنیتر ساختند. مارکسیسم با تلاش مارکس و انگلس شامل سه منبع و سه جز «فلسفه: ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی»، «نقد اقتصاد سیاسی» و «سوسیالیسم علمی» میشود. به همین خاطر است که انگلس کمونیسم را علم شرایط رهایی پرولتاریا تعریف میکند. با آزمودن هرچه بیشتر مارکسیسم در پراتیک اجتماعی و تکامل سرمایهداری در عصر امپریالیسم و تکامل مارکسیسم بر پایه مارکسیسم-لنینیسم، ضرورت برپایی جامعه کمونیستی روز به روز بیشتر نمایان میشود و به این خاطر است که
مارکسیست-لنینیستها کمونیست هستند. برای مثال برخی از آنارشیستها هم به برپایی جامعه کمونیستی اعتقاد دارند اما از فاز پایین جامعه کمونیستی و برقراری دولت دیکتاتوری پرولتاریا صرفنظر میکنند و امکان رسیدن به فاز بالای جامعه کمونیستی از بدو نابودی سرمایهداری صحبت میکنند و به همین دلیل است که اندیشه آنها از حیطه علم وارد حیطه تخیل و اتوپیا میشود.
برای پایان تعریف کمونیسم باید گفت :«کمونیسم سیستم کامل و واحدی از ایدئولوژی پرولتاریایی و در عین حال نظام اجتماعی نوینی است که با هر سیستم ایدئولوژیک و نظام اجتماعی دیگر تفاوت دارد و کاملترین، مترقیترین، انقلابیترین و منطقیترین آنها در سراسر تاریخ بشریت است».
نان_کار_آزادی