ویرگول
ورودثبت نام
لیلا فرزادمهر
لیلا فرزادمهر
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

روزنگار۱۹ اسفند

داخل اتوبان تهران به کرج رانندگی می کردم با صحبت های انگیزشی آقای عباس منش مشغول بودم.در میان حرفهایش به خواسته ها وتوجه به ناخواسته ها اشاره می کرد. در همین حین به ترافیک برخوردم که اتومبیل هابا سرعت کمی در حرکت بودند. آرام به سمت راست می راندم تا به خروجی نزدیک شوم. ناگهان از سمت راست پراید سفید رنگی با سرعت رد شد. تنها ب

چند سانت فاصله بین ما وتصادف مرگبار بود. پراید مذکور از بین اتومبیل ها به چپ و راست می پیچید تا سریعتر به مقصد برسد.

بعد از کمی صبوری ترافیکِ بی دلیل باز شد وماشینها به راهشان ادامه دادند. قبل از خروجی پراید سفید کنار اتوبان پارک شده بود درحالی که گلگیر عقب وجلوی آن در دستان مرد نشسته بود.

با خودم فکر کردم که برای رسیدن به این حال چقدر عجله داشت وسعی می کرد زودتر برسد.

اغلب تامل وتحمل یک رنج در همان جایگاه سخت وطاقت فرسا به نظر می رسد درحالی که نتیجه آن مهم است. گاهی عجله منجر به ضایعات جبران ناپذیری میشود که هرگز قادر به جبران آنها نیستیم.

تلنگری به خودم

ارائه شده در ویرگول

تلنگرترافیکتصادف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید