جایی که پارک کرده بودم دستهای از یا کریمها از روی زمین جلوی املاکی دانه برمیچیدند. با پاهای کوچکشان به هر سمتی میرفتند وبرنج مانده از خوراک شب گذشته صاحب مغازه را با لذت میخوردند.
هرلحظه سرشان را به بالا یا پایین و چپ وراست میگرداندند. بدون اینکه از سهم دیگری بردارند سهمی که برایشان مهیا شده بود را با آرامش میخوردند.
عکسی از آنها گرفتم و به حال آنها غبطه خوردم. ماشین که روشن شد پرندهها پرواز کردند. روی سیمهای برق مانند نت موسیقی ناهماهنگی کنار هم نشستند.
اما یکی از آنها بدون اینکه ترسی داشته باشد به کارش ادامه داد. دانههایش را میخورد و از این تنهایی لذت میبرد. اندکی بعد بقیه پرندهها برگشتند. اتومبیلی که در جای پارکش دانه ریخته بودند سر جایش ایستاد و پرندهها بیحاصل به پروازشان برای جستجوی دانه ادامه دادند.
پرنده تنها اما با شکمی انباشته از دانه روی سیم پرید ونت تنهایی خودش را کوک کرد.
لحظاتی سختی در زندگیمان هست که جسارت تغییر شرایط را، کسانی دارند که با تکیه بر زانوان خودشان برپاشدهاند.
یا حق
ارائه شده در سایت ویرگول
https://leilafarzadmehr.ir/نت-موسیقی-ناکوک/