خب اون خیلی قویه، حداقل بیشتر از من.
یه چیزایی رو پشت میزاره،دربارشون اونقدر حرف نمیزنه ولی همیشه تو سرش داره چرخ میخوره.
درباره یه موضوعی باهاش حرف میزنی فکر میکنی اصلا توجه نکرده و براش مهم نیست اما یهو میبینی دربارش آهنگ فرستاده.
حرفاش دلگرم کننده اس ، به آدم اطمینان میده.
بعضی موقع ها یه کارایی میکنه که مخت سوت میکشه ولی بعدش میشینی به بامزگیش میخندی.
نمیتونی از دستش ناراحت و دلخور بمونی، خیلی راحت میتونه از دلت دربیاره.
یه دیقه جوری حرف میزنه انگار باهات پدرکشتگی داره و یه دیقه دیگه جوری که انگار فرشته ای.
باهاش به آدم خوش میگذره حتی اگه هر دو غم داشته باشید؛ البته که نمیزاره برات غمی باقی بمونه با شوخی هاش.
راهکارایی که میده برای حل مشکلات، استدلال هایی که ارائه میکنه، نمیدونم و به تو چه و عجب هایی که میگه، ویس هایی که توش فوت میکنه، زنگ زدن های یهویی نصفه شب که آدم رو تا مرز سکته میبره، لهجه فغانسوی که داره، کل کل هایی که میکنه، اعتماد به نفسایی که میده، امیدی که داره؛ همه اینها برام نشون دهنده زندگی و در جریان بودنشه.

هر چی که بوده الان دیگه گذشته
مرسی که نذاشتی بیشتر از این حس تنهایی داشته باشم.
قدم رنجه فرمودی و پا گذاشتی رو تخم چشمامون و دوباره این کلبه رو پر نور کردی دمت گرم مَشتی.
صفای وجودتو عشقه.
امیر دوسِت داریم
با احترام باید بگم قدم نورسیده مبارک نه چیز پا قدمش مبارک باشه نه اونم نه وقتی یه نفر تازه میرسه چی میگن بهش؟ خسته راه نباشی؟ چشم و دلت روشن؟
چشم و دلِ من روشن.