زلیخا خرمی
زلیخا خرمی
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

📷دوربین📷



خوش به حال دوربینم
او همیشه خندان است
درمیان دوست و دشمن
اوهمیشه سرگردان است
یک روز می رود هند و
اینک او در آلمان است
دائما می بینم او را که
در پی بستن پیمان است
چه شکارچی خوبی است
چون سگ نگهبان است
می رود به پارک شیراز
گاهی صفرپنج کرمان است
خوش میگذرددرعروسی ها
غمگین ترین در زندان است
وقتی که می رود اردوگاه
بهترین رفیق سربازان است
نمی دانم چه سری دارد که
زوم او روی دندان است
نگاهم را چه زود می دزدد
آنگاه که چشمم گریان است
چه صفایی همراه اوست
وقتی که ابر و باران است
لحظه ها در او می ایستند
آنگاه که رعدوطوفان است
با این همه اوصاف گاهی
عکسهایش همه پنهان است
او که می گشت همه دنیارا
اینک او ذره ای نگران است
چون که آمدگوشی هوشمند
بیچاره جایش درچمدان است
زلیخا خرمی

زلیخا خرمی هستم شاعری از دیار جنوب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید