بُرشهایی از داستان شکلگیری و فعالیت انجمن ادبی سروه ( خرداد 1377)

جلیل آهنگرنژاد: در سالهای اول دههی هفتاد خورشیدی، مهمترین مشغله و دغدغهام ادبیات بود که از شعر فارسی شروع شد و شرکت در جشنوارهها و کنگرهها و همایشهایی که غالباً «مناسبتی» بود و من و همنسلانم برای اینکه در عرصهی شعر، سنگ محکی بیابیم و آثار خود را از لحاظ ادبی بسنجیم، مجبور بودیم که در معدودی از مواقع، تن به سیاستِ «مناسبت»ها بدهیم. چیزی که تنها میتوانست جواز شاعرانگی این نسل را رسمیت ببخشد. حتی تنها به دلیل امکان شکلگیری انجمن ادبی، عضویت تشکلی دانشجویی را در دانشگاه کردستان پذیرفتم. تشکلی که هیچ ربطی به ایدهها و آرمانهای من نداشت.
هژمون غالب، هیچ قالب و یا پنجرهی دیگری را به نوجویان عرصهی ادبی نمیداد. هر سال که از آن ایام تمرینها و تجربههای عجیب میگذشت، از چنین فضاهایی بیشتر بیرون آمدیم تا هر کسی به دنبال آسمانی برای پروازی به وسعت بالهای خیالش بگردد...
در اوایل دههی هفتاد شمسی،« پرویز بنفشی» تنها انجمن ادبی گیلان غرب را مدیریت کرد. آن سالها ساکن کرماشان بودم و دو بار مهمان انجمنشان شدم. جمعی معدود اما پرشور، دور یک میز چوبی مستطیلی نشسته بودند و یکی دو تن هم با شور و احساس، شعر میخواندند. از آن روزها یک سالی گذشت که دوباره ساکن زادگاهم؛ شهرستان گیلانغرب شدم.
حدود یک سال و نیم، مدیریت انجمن ادبی شهر را پذیرفتم. جوان بودم و مشتاق تجربیات تازه. با جمعی جوان با احساس، هر هفته در دفتر انجمن گرد هم میآمدیم و تجربیاتمان را با هم به اشتراک میگذاشتیم. کلاسهای عروض و قافیه و ... برپا میکردیم و نشستهای اختصاصی پیرامون ادبیات داشتیم. آن ایام، پرویز بنفشی کمتر به انجمن میآمد. ولی باقی اهالی هنر، حضوری قابل توجه داشتند.
شاعران خوشنام امروز؛ سعید عبادتیان، رضا موزونی، علیرضا یعقوبی و... از ارکان و تاثیرگذاران انجمن بودند و علی سهامی هم گاهی مهمان انجمن میشد. چند تن از خانمهای خوشذوق شهر هم همیشه پای ثابت نشستهای ادبی بودند. اردوهای ادبی، شب شعرها، محفلهای ادبی و ... تجربیات شیرینی برای آن مجموعهی همدل بود.
آن روزهای خوب گذشت؛ تا اینکه در سال 1376 به اسلام آباد نقل مکان کردم. یکی دو بار به انجمن شهر رفتم. جوانان صاحبذوق بسیاری شعر میخواندند؛ نقد و بررسی میکردند و یکی دو تن از آنان درک بالاتری از ادبیات داشتند. فضای خوبی بود اما دلخواه من و چند تن دیگر نبود. دوست داشتم تجربههایی تازهتر در چنین انجمنی شکل بگیرد. اما تصمیمگیرانش بر مرامشان مُصر بودند!...
برای تشکیل انجمنی تازه با برخی از اهل ذوق مشورت کردم. علی رسولی و صلاحالدین قرهتپه (که آن روزها تیپ و شمایل مدرنتری نسبت به بقیه و حتی امروزش داشت؛) امین شیرزادی و فریبرز نجفی مهر؛ جوانی که در انجمن با او آشنا شدم: . با رضا موزونی و سعید عبادتیان هم مشورتهایی داشتم.
چند روزی با هم نشستیم و بر سر نام و مرام انجمنی که باید شکل میگرفت، گپ زدیم. علی رسولی بر نام «نسیم» اصرار داشت. دوستان دیگر هم پیشنهادهایی داشتند. نسیم «بومیتر» شد و بر سر نام «سروه» توافق کردیم. البته به سختی!. اما به هر حال نام «سروه» رسمیت یافت. نامهی درخواست تشکیل انجمن با امضای علی رسولی ، امین شیرزادی،اینجانب، فریبرز نجفی مهر و صلاح الدین قره تپه تحویل ادارهی ارشاد اسلام آباد شد. نامه در تاریخ ششم خرداد 1377 و با شماره 363/1 ثبت دبیرخانه ارشاد شد و در دهم خردادِ همان ماه به اداره کل اداره فرهنگ و ارشاد کرماشان رفت.
پیگیری اداری انجمن را با صرف وقت و سماجت دنبال کردم. به یاد دارم آن روزها تنها برای امضای یک نامهی ساده مجبور میشدم یکی دو ساعت در راهرو ارشاد معطل باشم تا مسئول مربوطه از اتاق جلسات بیرون بیاید و زحمت یک امضای خشک و خالی را بکشد که داستانش شنیدنی است و در مجالی دیگر خواهم نوشت...
در همان روزها اساسنامهی انجمن را در بیست و سه ماده نوشتم و ده نفر هم به عنوان مؤسسان انجمن به اداره ارشاد معرفی شدند که عبارتند از: علی رسولی، محمدامین مروتی، صلاح الدین قره تپه، علی سهامی، فریبرز نجفی مهر، سعید عبادتیان، رضا موزونی، منوچهر کمری، منصور تتری و اینجانب جلیل آهنگرنژاد.
درساعت پنج بعدازظهر روز نوزدهم خردادماه 1377 اولین جلسهی انجمن ادبی سروه در سالن «کتابخانه کوثر» شهر برگزار شد. برای همهی ما یکی از روزهای پرهیجان بود. امین شیرزادی به عنوان اولین مجری انجمن ادبی سروه، یک روز پرشور و البته پر چالش را پشت سر گذاشت. برخی از فعالان ادبی از شکل گیری انجمن تازه ناراضی بودند و هر کدام به هر نحوی که دوست داشتند، خواستند در مقابل شکلگیریاش بایستند...
اما شیوهی کار ما متفاوت بود. برای جلسهی افتتاحیه، اولین کسانی که رسماً دعوت شدند، همان مخالفخوانان بودند. جوانی بود و جبههگیری و... جنگاوری بر سر ایدههای نوین، کاملاً طبیعی به حساب می آمد. همه چیز آمادهی یک آغاز شیرین بود. آغازی برای یک حرکت جمعی پر از نفسهای تازه. از ساعت پنج بعد از ظهر در سالن کتابخانه کوثر دقایقی میگذشت.
عدهای مشتاق آمده بودند. تعدادشان به حدود بیست و پنج نفر میرسید. برنامه شروع شد. همه چیز داشت به خوبی و خوشی پیش میرفت تا اینکه یکی از شاعران نامآشنای شهر به پشت تریبون دعوت شد که شعری بخواند. شاعر محترم در همان ابتدا و قبل از شعرخوانی، حرفهای نیشداری زد که مجری و همهی اعضای انجمن جدید را تحت تأثیر قرار داد. چند شعر خواند و بیش از زمانی که تعیین شده بود، وقت برنامه را گرفت.
مجری که از چنین حرکات و جملاتی ناراحت شده بود و قبلاً در انجمنی دیگر، هیزم آتش اختلاف سلیقهای فراهم شده بود، در پایان شعرخوانی شاعر، به او یادآوری کرد که: «شعرتان ایرادات زیادی داشت. سعی کنید بیشتر یاد بگیرید.» این حرف برای شاعر شهر، بنزینی بود که بر آتش کدورت قبلی ریخت و برای مدت چند سال که انجمن به فعالیت مشغول بود، کفایت میکرد!.
تا پایان برنامه، بین شاعر و مجری «بگو مگو» ادامه یافت. نفرات بعدی که پشت تریبون رفتند، تحت تأثیر تنش پیش آمده، تنها برای رفع تکلیف، شعری خواندند و نشستند. برنامهی افتتاحیه قبل از زمانی که در نظر گرفته بودیم، به پایان رسید. پس از مراسم هم آتش اختلافات و تنش بالاتر گرفت تا افتتاحیهی انجمن ادبی سروه برای همیشه در ذهن حاضران در نشست آن روز بماند!.
از آن روز به بعد، «سروه» هواخواهان زیادی پیدا کرد. اینکه بر خلاف روال عادتشده به دنبال اتفاقات تازه بود و اعضا و مهمانان نیز متفاوت بودند. گاه بر اساس موضوعی تعریف شده، مهمانانی از شهرهای دیگر برای سخنرانی به انجمن دعوت میشدند. هر جلسه از شهرهای مختلف مهمان داشتیم. اکثر شاعرانی که امروز در عرصهی ادبیات و بویژه ادبیات کوردی حرفی برای گفتن دارند، حتماً چند باری در انجمن حضور داشتهاند.
یکی از افرادی که وظیفه دارم همیشه از او به نیکی یاد کنم، زنده یاد «هوشنگ رشیدی» است. دکهاش برای مشتاقان ادبیات کوردی دریچهای روشن به روزهای امیدبخش آینده بود. اگر چه تنها در همایشهای رسمی انجمن حضور می یافت، اما حضورش در فضای فرهنگی کوردی شهر، تکیه گاهی بود. برخی از مهمانانی که به دعوت انجمن برای شرکت در مراسمات ادبی می آمدند، با مهر وی مواجه میشدند. عباسی آرام و چند شاعر مهمان دیگر، با پذیرایی گرم ایشان روبرو میشدند و خاطراتی شیرین را با خود به دیارشان می بردند. روحشان شاد.
پس از حدود دوسال فعالیت، انجمن برای مدت کوتاهی، دچار تعطیلی موقت شد تا اینکه با فاصلهی زمانی محدودی، بار دیگر کارش را آغاز کرد. چند چهرهی خوشنام جوان نیز در دوره ی جدید، انرژی تازهای به انجمن دادند: مسعود قنبری، کیومرث رضایی، چنگیز اقبالی، محمود محمودی، جواد شریفی، علی حاتمی و...
یکی از مهمترین کارهایی که انجمن سروه در دور دوم فعالیتهایش برای اولین بار در چنین جغرافیایی شکل داد، برپایی سه دوره جشنوارهی ماندگار شعر کوردی بود. برنامههایی حرفهای و در سطح بالا که تا آن زمان در چنین عرصهای سابقه نداشت. هر بار با نام بزرگان هنر آذین مییافت و تا دلمان میخواست، مخاطب پرشور به عشق ادبیات و فرهنگ کوردی به سمتمان میآمد. به نام شاکه و خان منصور، علی نظر منوچهری و.. که بزرگان صاحبهنری در آن حضور می یافتند.
سیدقلی کشاورز استاد برجستهی هوره برای اولین بار در چنین برنامهای حضور رسمی خود را در برنامههای فرهنگی اعلام کرد و با هنرنماییاش بسیاری از تشنگان هنر کوردی را سیراب کرد.
این برنامهها با استقبال ویژهی شاعران و مردم فرهنگدوست مواجه شد. حضور همهی چهرههای ادبی در دو استان کرماشان و ایلام و حتی فراتر از آنها، ایجاد پنلهای نقد و بررسی و... نیز به این برنامهها شکوهی ویژه بخشید.
اگر چه در سالهای آخر مخالفتهایی علیه چنین محفل ارزشمندی از جوانبی شکل گرفت و حتی برخی از مسئولان ما را به احزاب و گروههای سیاسی خارج از کشور وصل میکردند، اما حیات، حرکتها و نوآوریهای انجمن ادبی سروه، بانی گفتمانی تازه برای ادبیات نوآیین کوردی در غرب استان کرماشان و مناطق کلهرنشین دیگر بود که در کمترین زمانی، چنین گفتمانی گسترش یافت. گفتمانی که به تقویت روح نوگرایی و نوجویی در ادبیات کوردی کلهری و سایر گویشهای باشوری زبان کوردی یاری رساند.