جلیل آهنگرنژاد
جلیل آهنگرنژاد
خواندن ۲ دقیقه·۴ ماه پیش

چراغی همچنان بر فراز! / برای منصور یاقوتی

انگار همیشه باید بر فراز باشد!. مثل «چراغ» داستانش که بر فراز «مادیان کوه» بود. یا نه! خودِ «قله» باشد!. قله‌ای در ادبیات داستانی ایران که هر چه به دهه‌ی پنجاه شمسی می‌رسیم، بیشتر و بیشتر نمایان است. پله‌ها را در گرمای این روزها و شبهای کرماشان، یک به یک، طی می‌کنیم. طبقه‌ها را نیز. دو، سه، چهار، تا طبقه‌ی دهم یا بلندترین نقطه در بیمارستانی در کرماشان. یعنی این بار هم باید بر بلندترین طبقه باشد...

سکوتی تلخ تا آخرین پله، ما را همراهی می‌کند. نامش را، کارش را، اخراجش را و روزگار سرد و دشوارش را مرور می‌کنم. به سال‌هایی فکر می‌کنم که افتخار داشتیم در هفته‌نامه صدای آزادی از قلم زرینش بهره‌مند گردیم و چه بسیار خاطره‌های ماندگار از او در ذهن من و همکارانم به صف شده‌اند... به ورودی طبقه‌ی دهم می‌رسیم. حتماً آن قله! همچنان بر تخت افتاده و در غربتی تلخ، ساعات و روزها را می‌شمارد تا اینکه دوباره به زندگی برگردد.

نه تخت، نه پرستار و نه پرسنل بیمارستان، او را نمی‌شناسند. بار قبل که آمده بودیم، حتی حضور چنین اسمی را در بخش، انکار می‌کردند. چرا ما کرماشانی‌ها، بزرگان را نمی‌شناسیم؟ نمی‌دانیم که بیش از سی کتاب ارزشمند با ظرافت‌های قلم این بزرگمرد کورد، اعتباری برای فرهنگ و هنر این دیار تاریخی شده‌اند. نمی‌دانیم که به عنوان یک روزنامه نگار شرافتمند، سالها برای دیارش کرماشان و فراتر از آن، قلم زده است. اگر چه بی‌مهری‌ها و تلخی‌های روزگار، تلخکامش کرده. اما او را از زاگرس شکوهمند آرمان‌های انسانی‌اش پایین نکشانده است.

این سال‌ها دیگر کسی از مسئولان توقعی ندارد که گلایه‌ای هم داشته باشد. بی‌کفایتی اینان آنقدر بالاست که قلم، شرمش می‌آید بنویسد:

در چنین شرایط دشواری که بر استاد منصور یاقوتی می‌گذرد، تو کجای کاری؟! انتظاری ندارم که کتابی را از او خوانده باشی! چون اصولاً این کاره نیستی اما اصلاً می‌فهمی که نویسنده‌ کیست؟! می‌فهمی کسی که به خاطر قلمش از سال 1346 درگیر زندان بوده، چرا عقایدش را نفروخته است؟ می‌فهمی او قلمش را شرافتمندانه جز برای مردم نچرخانده است؟ می‌فهمی قلم‌به‌مزد نبودن یعنی چه؟ می‌فهمی آزاده زیستن چه معنایی دارد؟ می‌فهمی چنین بزرگ‌مردی سال‌ها و بلکه دهه‌هاست از حق طبیعی کار و شغل آبرومندی محروم شده است؟

گیرم که فردا آمدی و برای خالی نبودن عریضه، چند عکس یادگاری گرفتی و چند پادو آن را در فضای مجازی منتشر کردند!. با وجدانهای بیدار جامعه چه می‌کنی؟! بر خلاف شما، مردم، خوب می‌فهمند. چه بسیار انسان‌های شریفی که مهربانی‌‌شان را بر ایشان می‌بارانند و با بیماری دشوارش، وجودش را پر از شوق زیستن می‌کنند.

امشب قرار است با دوست ادیبی در کنار تخت استاد یاقوتی، ساعت‌ها بمانیم. شبی که به سوم مرداد خواهد رسید. به اتاق شماره‌ی 15 رسیده‌ایم. مثل روزها و شب‌های قبل، قطره قطره‌ی سِرُم با عجله از مسیر لوله‌ای شفافش پایین می‌آید تا زندگی همچنان ادامه یابد. حتی اگر نیش تیز سرسوزن، پوست دستی را بارها و بارها به خون بکشاند. در که باز می‌شود لبخندی بر چهره‌ای زرد می‌نشیند.

جلیل آهنگرنژاد

روزنامه نگارفضای مجازی
روزنامه نگار / شاعر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید