گاهی بعضی آدمها مثل شخصیت کارتون گالیله فقط مارا منع میکنند بدون اینکه جایگزینی پیشنهاد بدهند. میگویند" این چشم بادامیها رو ول کن! " یا " این دیگه چیه که گوش میدی؟ " یا مثلا" تو که نمیفهمی چی میگن! اینا کین با این قیافهها و استایلشون؟! "، اما نمیگویند خب در عوض سراغ چه چیزی برو که به همان میزان جذاب باشد! نمیگویند اگر این درد است، علاجش چیست؟ فقط منع میکنند و انگار دورتادور آدم قفس میکشند. اما این چشم بادامیهای عزیز، چطور وارد زندگی ما شدند و تا این حد پیش آمدند؟ آیا دوست داشتن کیپاپ چیز بدی است؟
در دهههای اخیر بنا بر آمار، موسیقی از یک امر صرفا حاشیهای که شاید حتی درجه چندم محسوب میشد، به متن زندگی افراد و خصوصا نوجوانان وجوانان آمده است و به سادگی از طریق تلفن همراه در دسترس قرار میگیرد. در ایران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باید متولی دادن خوراک فرهنگی مناسب -ازجمله موسیقی- به مردم باشد، اما بنظر میرسد در این حوزه هنوز جای کار وجود دارد.
از بین موسیقیهای مختلف، شاید بشود گفت K-pop جایگاه ویژه تری را بین نوجوانان و جوانان ایرانی به خود اختصاص داده است و این علاقه مندی روز به روز هم بیشتر میشود. حتی بیشتر از موسیقیهای غربی با سابقهای طولانی تر! این یعنی K-pop آن چیزی را به مخاطب نوجوان و جوان ایرانی میدهد که در موسیقی غربی و یا در موسیقی ایرانی هم دیده نمیشود.
وقتی از کیپاپرها دلیل علاقه مندی شان را میپرسیم و وجه تمایز را میخواهیم، به جز مدل شخصیتی و چهره آیدولهای مورد علاقه شان، درباره تنوع سبک موسیقی، اجراهای متنوع با تمهای مختلف (جلوه بصری)، موزیک ویدیوهای جذاب و بعضا معماگونه و متنهای امیدبخش و انگیزهدهنده صحبت میکنند؛ چیزی که در موسیقیهای دیگر یا اصلا نیست و یا بسیار کمرنگتر است.
خانم دکتر عطاری روانشناس کودک و نوجوان هم درباره دلایل علاقهمندی نوجوانها به موسیقی کرهای میگوید: «نوجوان در سن تحرک و پویایی است و طبعا دیدن فعالیت و پویایی در k-pop تاحد زیادی نیاز اورا رفع میکند، بعلاوه در آهنگها بعضا بخشهای آوا گونهای وجود دارد که هرمخاطبی با هر زبانی میتواند با آن همراهی کند و نیاز به دانستن زبان خاصی ندارد. دیگر اینکه ما اساسا در فرهنگ خودمان جمع گرا هستیم و فردگرایی را خیلی قبول نداریم، چیزی که به وضوح در k-pop وجود دارد و اکثرا گروهی کار میکنند.»
البته از نگاه دکتر عطاری به جز اینها، موسیقی پاپ کرهای انگار به نوعی بین فرهنگ غرب و شرق پیوند برقرار کرده است؛ نه غربی غربی است و نه شرقی شرقی و شاید به همین دلیل است که نه تنها در ایران، که در بسیاری از کشورهای دیگر هم طرفدار دارد.
آشنایی و علاقه مندی افراد به K-pop یا ازطریق K-drama یعنی همان صنعت فیلم و سریال کرهای بوده، یا از طریق معرفی توسط دوستانی که کی پاپر (طرفدار K-pop) بوده اند، یا از طریق گشت وگذار در اینترنت و صفحات مجازی، تبلیغات کالاهای برند، و یا راههایی شبیه به آن.
ایران از لحاظ تاریخی، فرهنگی، و حتی موسیقی بسیارغنی است، اما وقتی از داشته هایمان استفاده نکنیم، دیگران از آنها به نفع خودشان استفاده میکنند و دیگر نمیتوانیم جلوی آن را بگیریم. این مسئله البته واضح است، اما روآوردن به رویکرد نفی و نهی باعث شده تا کسی به فکر راه حل نباشد.
نکته جالب اینکه همین اتفاقات میتواند درباره موسیقی ایرانی یا موسیقی غربی هم بیفتد، اما چرا به شهرت و محبوبیت K-pop نرسیده اند؟ سوالی که دکتر قرایی مقدم به عنوان جامعه شناس آن را حاصل سیاستهای خودمان دانست. او با اینکه تاکید داشت که موسیقی پاپ کرهای در واقع موسیقی اصیل کرهای نیست و خودش هم متاثر از غرب است، گفت: «این تغییر ذائقه و گرایش به فرهنگ کرهای به طور کلی، ناشی از چیزهایی است که در صدا و سیمای خودمان نشان دادیم و به نوعی مُهر تایید برآن زدیم. صدا و سیمای ما به خیال خود، برای اینکه بچههای ما به دنبال فرهنگ مضمحل غربی نروند، سریال کرهای (و به تبع آن فرهنگ کره ای) را نشان داد. همین باعث شد که نسلی که امروز نوجوان وجوان است، از کودکی ذائقه اش به انیمه ژاپنی و سریال کرهای و بعدها به موسیقی کرهای نزدیکتر شود.
جوان ذاتا این چیز هارا دوست دارد. امید، موسیقی و تحرک را دوست دارد. حالا صدا و سیما هم که نشان میدهد پس تایید کرده است و کم کم ذائقه اش عوض میشود. ما فکر میکنیم اینکه به سمت کره و ژاپن تمایل دارد و به غرب تمایلش کمتر است، خوب است، اما حقیقت این است که کره و ژاپن خودشان تسلیم غرب هستند و چیز خیلی متفاوتی از آن نیستند.»
دکترعطاری هم در این باره به نقش خانوادهها اشاره کرد: «زمان پخش سریالهای کره ای، بزرگترها بخاطر حس همذات پنداری که داشتند، بخاطر نزدیک بودن نوع پوشش بازیگران سریال به فرهنگ ایرانی و یا نشان دادن احترام به بزرگترها و جایگاههای بالاتر، این سریالها را دنبال میکردند و خب وقتی بچهها میدیدند که بزرگترها با علاقه پای سریال مینشینند، این در ناخودآگاه بچهها نقش میبست و زمینه پذیرش برای چیزهای دیگر (مثل K-pop) را در آینده فراهم میکرد.»
در زمینه موسیقی جدید، پاپ، راک، رپ یا... در بین تراکهای موسیقی ما نقصهای مشهودی وجود دارد. طیف آهنگها تنوع لازم را ندارد. متن ترانهها هم آنقدری که باید برای مخاطب نسل جوان (نوجوان و جوان) جذابیت ندارد. تنوع و جذابیتی که در موسیقیهای خارجی و K-pop بسیار بیشتر به چشم میخورد.
دکتر قراییمقدم معتقد است: «در درجه اول ذائقهها را خودمان عوض کردیم. زمانی که ما جوان بودیم، صدا و سیمای وقت نواهای سنتی پخش میکرد. موسیقی تاج، بنان، گلپایگانی، حتی بعدها افتخاری، .... برای همین ما به آن سمت گرایش داریم، ولی جوان امروز ذائقه اش فرق کرده است. زیر بنای این ذائقه را خودمان ساختیم، ولی حالا منع میکنیم! ثانیا خواننده موسیقی پاپ که امروزه طرفدار دارد، باید خرج کند، ولی پول کافی در نمیآورد. ترانه سرای خوب ندارد، چون به جز پول، طرفدار و مستمع خوب هم ندارد. مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد! بعلاوه دیگران موسیقی او را کپی رایت میکنند و برخوردی هم با آنها نمیشود. کسی او را حمایت نمیکند. چنین سازمان یا شرکتی وجود ندارد.»
خواننده موسیقی پاپ در ایران که امروزه طرفدار دارد، باید خرج کند ولی پول کافی در نمی آورد. ترانه سرای خوب ندارد چون به جز پول، طرفدار و مستمع خوب هم ندارد. مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد! بعلاوه دیگران موسیقی او را کپی رایت می کنند و برخوردی هم با آنها نمی شود. کسی او را حمایت نمی کند. چنین سازمان یا شرکتی وجود ندارد.
میتوان گفت از خبرنگار و منتقد و جامعه شناس و روانشناس تا نوجوانان کیپاپر، درباره خلاء یک سیاست گذاری درست در حوزه فرهنگ و خصوصا موسیقی اتفاق نظر دارند. ایران از لحاظ تاریخی، فرهنگی، و حتی موسیقی بسیارغنی است، اما وقتی از داشته هایمان استفاده نکنیم، دیگران از آنها به نفع خودشان استفاده میکنند و دیگر نمیتوانیم جلوی آن را بگیریم. این مسئله البته واضح است، اما روآوردن به رویکرد نفی و نهی باعث شده تا کسی به فکر راه حل نباشد.
دکتر قراییمقدم در همین باره معتقدند:" سیاست گذاریها غلط است. امید بخشی که زورکی نیست. عِرق ملی با حفظ اسطورههای ملی و دیدن سرمایهها تقویت میشود. الان ترکیه مولانای ما را به اسم خودش ثبت کرد، در تلاش است برخی چهرههای مطرح دیگر مارا هم به نام خودش کند. بجز آن آیا امروز نواجوانها و جوانهای ما شاهنامه میخوانند و فردوسی را میشناسند؟ اینها هم هست. نمیشود فقط نهی کنیم. بالاخره جوان است و دنبال شادی و نشاط. موسیقی خوراک است. وقتی چیزی به جوان ندهیم، میرود این چیزها را از جای دیگر میگیرد. مگر برای جوان چه کردیم که حالا بازخواستش میکنیم؟ یکسری افراد کهنسال برای جوانان برنامه میریزند و نتیجه بهتر از این نمیشود.»
عطاری نیز در پاسخ به نقش مسئولین در این حوزه گفت: «تا وقتی خودمان در این حوزهها کاری نکنیم و سرمایه گذاری صورت نگیرد، نمیتوانیم توقع داشته باشیم که جوان ما، از اینها فاصله بگیرد. ما عادت داریم دائم فقط بگوییم نگاه نکن، دست نزن، نرو. اما جایگزین درست ارائه نمیدهیم و تا وقتی جایگزینی نباشد، همین روند رشد گرایش به K-pop و سایر موسیقیهایی ازین دست، مثلا موسیقی غربی، ادامه پیدا خواهد کرد. ما نتوانستیم اسطورههای بزرگ خودمان را به جوانها بشناسانیم و این ضعف ماست»
همیشه اتفاقاتی که در یک جامعه میافتد، دو سر دارد؛ مردم و مسئولین. اگر چه در حوزه موسیقی، کم کاری عظیمی از جانب مسئولین وجود دارد که به هیچ وجه قابل چشم پوشی نیست؛ اما با نگاهی منصفانه باید گفت خود ما مردم هم تلاش چندانی برای زنده کردن و حفظ اسطورههای ملی مان نکرده ایم. چند نفر از ما دیوان حافظ را یکبار تا انتها خوانده است یا چقدر شاهنامه خوانی را آموخته ایم؟ دیوان و اشعار شاعران امروزی را چطور؟ چقدر تلاش کرده ایم تا فرزندانمان اسطورههای ملی را بشناسند؟ و آیا به جای قهرمانهای افسانهای خارجی، به آنها قهرمانان واقعی یا حتی خیالی مان را نشان داده ایم؟
به جز این، صنعت کی پاپ برای ساخت این موسیقیها یا کلیپها (mv) از سنین پایین افراد را تربیت میکند، ولی (به جز اینکه ما چنین نهادهایی برا استعداد یابی در موسیقی نداریم)، بچههای ما هم معمولا [و نه همیشه]حاضر نیستند این حجم از سختی و فشار را برای رسیدن به رویاهایشان-هرچه که باشد- تحمل کنند. شاید در زبان بگویند حاضریم، اما در عمل تعداد کمی این حجم سختی را تحمل میکنند. یعنی شاید بتوان گفت ما هم آنچنان روحیهی تلاش و مبارزه برای اهدافمان را نداریم!
و شاید همه چیز هم فقط تقصیر مسئولین نباشد!
برگرفته از مجله خبرگذاری دانشجو