برای مردادماه و شرکت در چالش جذاب طاقچه که این ماه به کتابی به معرفی آدمها یا پادکستها اختصاص داشت من کتاب مغازه خودکشی رو به پیشنهاد مجتبی شکوری انتخاب کردم. چون آدمیه که حرفهاش به دل میشینه و گرم و صمیمی حرف میزنه و از طرفی هم تعریف این کتاب رو زیاد شنیده بودم و خود کتاب هم حجم زیادی نداشت. وقتی میخواستم کتاب رو از طاقچه بخونم علیرغم حجم کم کتاب اما با حدود ۱۰۰۰ نظر روبهرو شدم که در ابتدا همین نکته هم برام جالب بود! چون نشون میداد کتابیه که زیاد موردتوجه قرار گرفته و آدمهای زیادی خوندنش و البته نظرات مثبت و منفی هم زیاد بود... من از ایده اولیه کتاب خیلی خیلی خوشم اومد! دنیایی در آینده! سرشار از خبرهای بد، جنگ، حملات تروریستی، ناامیدی و وحشت و میل به نابودی! چیزی که با روندی که اینروزها سیاستمداران و حتی آدمهای عادی در پیش گرفتن کاملا محتمله و حالا در این دنیا چه تجارتی پرسودتر از فروش مرگ؟! با شعار "اگه زندگی خوبی نداشتی حداقل مرگ خوبی داشته باش!" و یه خانواده که تجارت و پیشه خانوادگیشون فروش ابزارآلات مختلف برای خودکشی هست! از طناب دار گرفته تا خوراکیهای سمی و حیوانات زهردار و حتی شیوههای خلاقانهتر مثل هاراکیری ژاپنی! :) نحوهای که نویسنده هرکدوم از این روشها رو توصیف میکنه واقعا بامزه و خلاقانه است درست مثل یه فروشنده حرفهای! با این تفاوت که اینبار جنس فروشی ابزاریه که خریدار بعد از استفاده ازش زنده نخواهد بود! و داره برای مرگش هزینه میکنه.
نویسنده با هوشمندی همه اجزای داستان رو در اختیار مرگ گذاشته. مراسم تولد، نام شخصیتها و حتی مکالمات.
شخصیت اصلی داستان هم پسر کوچک خانواده است که برخلاف بقیه اعضای خانوادهاش نه تنها علاقهای به کسبوکار مرگ و غم و اندوه نداره که پر از شوق و ذوق زندگیه و سعی میکنه این شوق رو به بقیه هم منتقل کنه. داستان حجم زیادی نداره و کمکم متوجه میشیم پسر کوچک خانواده "آلن" داره موفق میشه و ذهنیت آدمهای قصه درباره مرگ عوض میشه. روند داستان خستهکننده نیست و باتوجه به طنزی که داره خوندنش جذابتر هم هست اما ضربه نهایی داستان نه شور و شوق آلن برای زندگی یا تلاشش برای تغییر رویکرد بقیه که دقیقا خط آخر صفحه آخر کتابه! هر توضیح بیشتری لو دادن کتابه اما میتونم بگم واقعا پایان شوکهکننده، غمگین و عجیبی بود! اول به نظرم پایان مناسبی نیومد اما بعد یادم اومد یکی از نویسندهها گفته بود این ما نیستیم که پایان قصهها رو رقم میزنیم بلکه خواست خود شخصیتهاست و حالا کمی بیشتر میتونم درک کنم چرا و چطور داستان این طوری رقم خورد...
من از خوندن کتاب لذت بردم، به بقیه هم پیشنهادش میشم، لابهلای کتاب پر از جملات بانمک، به فکر فروبرنده و ایدههای ناب و تازه و جذابه، خوندنش هم تند پیش میره و وقت زیادی نمیگیره اما درباره پایان کتاب نظرات خیلی متفاوته و بعضیها واقعا پایان کتاب رو ناامیدکننده و بد میدونند! بنابراین اگه قصد خوندنش رو دارید منتظر یه شوک عجیب در آخر کتاب باشید! ؛)
طاقچه کتاب رو هم به صورت صوتی و هم الکتریکی عرضه کرده. من نسخه الکتریکی رو از نشر چشمه خوندم که به نظرم ترجمه خوبی داشت و حذفیاتش هم کم بود. (مثلا آلن فرزند ناخواسته است و مترجم برای توصیف این وضعیت لقمه رو دور سر خودش نپچونده! و مستقیم به این مساله اشاره کرده درحالیکه معمولا گاهی حتی چنین مواردی شامل حذفیات میشن.)
امتیاز من به کتاب چهار از پنجه و با توجه به اینکه خودم زخمخورده از لو دادنهای بعضی دوستان هنگام معرفی هستم خواهش میکنم موقع معرفی این کتاب، آخرش رو به هیچوجه لو ندید! چون جذابیت کتاب حالا جز ایده و متن اصلی کتاب یه بخش زیادیش هم به همون آخرشه! ؛)
لینک دانلود نسخه الکتریکی مغازه خودکشی در برنامه کتابخوانی طاقچه: