برای آخرین ماه تابستون، چالش طاقچه تحت عنوان اعتماد به سلیقه دیگران کتابهای پرفروش رو مدنظر قرار داده بود. هرچند پرفروش بودن یک کتاب لزوما به معنای این نیست که کتاب خوبیه یا مناسب سلیقه کتابخوانی ماست اما بههرحال خیلی از کتابخونها مایل هستند کتابهایی که توی تب و تاب دنیای کتابها معروف میشن رو بخونن تا بدونن چه چیز تعداد زیادی رو مشتاق و مایل به مطالعه یک کتاب خاص کرده؟
برای انتخاب کتاب این ماه من از وبلاگ خود طاقچه کمک گرفتم و فهرست پرفروشهای تابستان قبل رو مرور کردم. درسته خیلی از کتابها سلیقه من نبود اما پرفروش بودن برخی عناوین از دلایل مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برای صاحب نظران قطعا میتونه جالب و مورد بررسی باشه! ؛) من تصمیم گرفتم از بین کتابهای کودک و نوجوان یکی رو انتخاب کنم چون درسته که ردهبندی سنی این کتابها برای نوجوانه اما قطعا برای بزرگسالانی هم که هنوز در شوق و بعضا حسرت :) اون روزهان هم بسیار خاطرهانگیز و شیرینه! کتابی که خیلی وقت بود چشمم رو گرفته بود و گربه بزرگ و پشمالوی روی جلدش بیشتر ترغیبم هم کرد "پاستیلهای بنفش" بود!
کتاب پاستیلهای بنفش از جادوی خیال میگه، از اینکه همه ما حتی اگه والد بشیم یه روزی نیاز داریم مواقع بحران به جایی پناه ببریم در عمق رویاهامون! پیش دوستانی که خودمون خلقشون کردیم متناسب با آرزوها و نیازها و خواستههامون! دوستانی خیالی که بیآزارن و وظیفه دارند کنارمون بمونن تا حالمون رو خوش کنن!
خب به عنوان یه بزرگسال، این کتاب چالش یا گره کور مبهمی نداشت اما وقتی خودمو به جای نوجوانان ده تا دوازده سال میگذارم و مکالمهها و سیر اتفاقات کتاب رو بررسی میکنم به نظرم واقعا اثر امیدبخش و جذابی میاد و خوندنش کمک میکنه از تخیل نترسیم! از اینکه جواب تمام سوالات رو بلد نباشیم! از اینکه گاهی کم بیاریم و حتی اشتباه کنیم!
یه نکته جالب و البته خوشحالکننده دیگه برای من به عنوان یه جوان در آخرین سالهای دهه بیستسالگی زندگیاش اینه که دوره نوجوانی ما تنوع کتابهای کودک و نوجوان به اندازه حالا نبود اما حالا واقعا خیلی از کتابهای خوب و پرامتیاز جهانی در کشور خودمون هم با ترجمههای روان در اختیار کودکان و نوجوان ایرانیه و خب با توجه به اینکه به طور کلی صنعت چاپ کتاب اونم بخش کودک و نوجوان چندان سودبخش نیست و بیشتر یه کار درازمدت برای تغییر فکر و نسله جای تقدیر دارن ناشرانی که در این زمینه فعال هستند.
ناشر این کتاب هم نشر پرتقاله؛ پرتقال زیرمجموعه نشر خیلیسبزه. نشری که سالهایی که ما داشتیم وارد دوران سخت و بسیار مزخرف:) کنکور میشدیم با شعار ناشر متفاوت کتابهای کمکآموزشی متولد شد و حقیقتا هم لحن بیان و مطالبش واقعا متفاوت و نو بود. از این جهت احتمالا نشر تونسته از نظر مالی در بازار کمرمق کتاب دوام بیاره چون هر چرخه کتابی سود نداشته باشه قطعا چرخه کتابهای کنکوری پرسوده! اما به هرحال همین مدیران نشر خیلی سبز به عنوان یه تجارت دوم چاپ کتابهای باکیفیت کودک و نوجوان رو مدنظر قرار دادند و نه چیز دیگه جای شکرش باقیه! :) شاید هم روی آینده سرمایهگذاری کنند چون به هرحال کودکان و نوجوان امروز بالاخره به سن کنکور و دانشگاه هم میرسند و آشنایی با یک نشر حتی اسمش در سالهای کودکی میتونه به عنوان تبلیغات مثبت غیرمستقیم برای مدیران اون نشر عمل کنه!
نسخه فیزیکی این کتاب یه نکته جالب توجه دیگهای که برای من داشت برگههای هلالی کتاب به جای برگههای نوکتیز مثل اکثر کتابها بود که احتمالا به این علت در نظر گرفته شده که موقع ورق زدن دست بچهها رو زخم نکنه!
من از خوندن این کتاب لذت بردم و اگه بخواهم به عنوان یه نوجوان خیالپرداز(و نه یک بزرگسال واقعگرا) به کتاب امتیاز بدم امتیازم سه و نیم از پنجه!
البته جالبه اینم بگم خواهر نوجوانم که این کتاب رو خونده بود نظرش این بود "بد نیست! اما الکی معروف شده و کتابهای خیلی بهتری هم از این هست!" درحالیکه که اگه دوره نوجوانی خودم همچو کتابهایی بود من واقعا ذوقزده میشدم! واقعا نسل جدید کتابخونهای نوجوون باهوشتر و ریزبینتر شدند و به همون نسبت که کیفیت کتابهاشون رشد کردن خودشون هم رشد کردن!
لینک خواندن نسخه الکتریکی کتاب پاستیلهای بنفش در برنامه کتابخوان طاقچه: