Ayob_khoram
Ayob_khoram
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

از سفر اربعین

سفر اربعین

دعوت حسین را لبیک می‌گوییم.
یک گروه عاشق شروع به حرکت در جاده عشق میکند .
سفر از درون نبض حسین میزند ،هم سفران با زمزمه عجل لولیک فرج قدم در اتوبوس میگذارند ،همه چیز مهیا هست برای حرکت کاروان عشق ،این کاروان را آقا خودش برای ما رزرو کرده ما نقشی نداریم.
هر چند از انتظار و خبر های بد تلف شده بودیم ،اما الان تمام تمام .
حرکت از دانشگاه است ، مسیر تماما از کنار دریا میگزرد از بندر عباس ،بوشهر ،اخرین قسمت از سفر درون مرز خوزستان است .و مرز شلمچه مرز جدایی ما از کشورمان ،حس عجیبی است وارد کشور دیگری میشویم .هر چند دلتنگ ایران نمی‌شویم به خاطر سفر چند روزه اما پرچم ما دیگر نیست دیگر چشم های که به اهتزاز ایران عادت کرده بود باید پرچم عراق ببینید .پرچم کسانی که روزی مقابل ما بودند وطنی که عزیزان ما را گرفته بود ،اما حس را باید ترمیم می‌کردیم.
اینجا هدف چیز دیگری بود ،حب الحسین یجمعنا معنا داشت .
مهر ها سریع جای خود را در گذرنامه سفید خشک میکنند ، الان ما خارجی هستیم نه؟! از اینجا وارد قسمت جدید ماجرا می شویم
انا ایرانی _لا عربی هیچ کدام از ما عربی نمی‌دانیم و راه زیادی در پیش رو ،سریع تر از چیزی که فکر میکنیم به موکب های آن ور مرز میرسیم .مای بارد (آب سرد ) اولین انتخاب ما از بین رنگارنگ انتخاب ها، شاید هم دومین ، چون شربت هم گزینه خوبی بود.
مسافت های را پیمودیم تا به وسایل نقلیه برسیم .وسایل نقلیه همیشه داستان جدای داشت انتظار برای رسیدن و ترس از به مقصد نرسیدن .
به چند گروه تقسیم شدیم تا سوار بر ماشین های باری شویم ،
ماشین ها با سرعت در جاده های خاکی به حرکت در آمدند ،گاهی عقب می‌ماندیم گردو خاک چشمانمان را میپوشاند این فرایند تکرار میشد .ترس از سرعت زیاد و خاک های سواره بر باد ،اما از خودمان بگویم لب ها از زمزمه ی حسین تر بود و سینه ها آتشین از سینه زدن ها .
به بصره رسیدیم ،امشب قرار بر مهمان شدن در حسینه ای مجلل بود
منبر حسینیه چسبیده به سقف ،مبل ها ردیف کنار دیوار ها ،کابینت ها پر از لباس های زیبا و جا نماز بود .تنها امشب مهمان اینجا بودیم
غذا صرف شد و تراکم حسینیه از فضای موجود فرا تر رفت امشب شروع برادرانه خوابیدن بود ،کنار هم خوابیدن ثروت مند و فقیر ...
مقصد بعدی کاظمین بود.حرم امام موسی کاظم(ع) و امام جواد (ع)سپس راه نجف در پیش گرفته شد ،حرم مولای متقیان امیر المومنین ،پدر بزرگوار شیعیان،،
سفر از ابتدا با یاد حسین است اما این قسمت از سفر اتفاق های فراتر‌ از اتفاق های روزانه است .
وقتی عصر می‌شود راه میفتم به سمت کربلا۱۴۵۲ تا ستون هدف ما هست ،نه هدف اصلی اما با شمارش ستون ها و نزدیک شدن احساس می‌کنیم همه پرده ها کنار می‌رود،به یک مبدا بی نهایت وصل میشیوم .
در طول مسیر کم کم هوا تاریک می‌شود ،نور ها بین موکب ها را روشن میکند هر چه جلو تر میروی نور تمامی ندارد ،جمعیت تمامی ندارد ،جای سوزن انداختن هم نیست مثل این است ابتدای جمعیت به چشمه ای بی نهایت وصل شده و ابتدای پیاده روی را تقویت میکند .
موکب ها ی رنگارنگ هر چیزی بخواهی دارند ،از کباب ترکی که انتخاب اول دانشجو ها بود حتی به قیمت یک ساعت در صف ماندن ،هر کسی هر چیز دارد در این راه آورده است .خیاط موکب خیاطی راه انداخته ،نانوا همینطور ،شیرنی فروش و...
کودکان زیبایی پیاده روی را چند برابر می‌کنند آنها خادم های کوچک شیرنی غذای پیاده روی بودند کنار موکب ها هر چیزی داشتند می‌آورند ،کودکی دستمال به دست ،کودکی آب دارد و صدا میزند ما بارد ،کودکی عطر به دست ،،دسته های کودکان در فاصله های از هم جمع هستند و لبیک یا حسین صدا میزنند .
موکبی هست روزه های خاکی میخواند از زینب به خاک افتاده می‌گوید ،از رقیه از علی اصغر از دستان جدا شده عباس میخواند .
هر قدم یاد شهید است اینجا هر قدم یاد حسین است اینجا هر قدم یاد امام زمان است اینجا
هر کسی میگوید قدم هایم نذر آمدنت صاحب الزمان ،یک کلام دانشگاه است اینجا ،
بعد از سه شب چشمان ما منور میشود به دیدن حرم به دیدن گنبد طلای آقا ،به بین الحرمین ،اینحا باید از خود بی خود شد اینجا باید سفره ی دل را باز کرد
شرمسار بود ،توبه کرد ،خود را ساخت .
قدم های کاروان ما گاهی خسته می‌شود اما خستگی معنای شیرینی دارد ،هر چه خسته تر میشویم حسین را بیشتر حس می‌کنیم ،پا ها تاول میزند ،پا ها درد میکند اما روز آخر باز آروزی پیاده رفتن می‌کند .
الان از مرز گذشته ایم
الان در خانه نشسته ایم
اما چیزی به ما اضافه شده است ،محبت حسین کنج دل ما جا خوش کرده ،

نویسنده :ایوب خرم.

شهریور ماه ۱۴۰۱

کاروان دانشجویی دانشگاه فرهنگیان هرمزگان









سفرآب سردبین الحرمیندانشگاه فرهنگیانسفر اربعین
دانشجوی علوم اجتماعی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید