بنویس تو بنویس از آن ژرفای وجودت که دل مرا به لرزه در آورد بنویس با آن انگشتان کج و کوله ات که نفس مرا تازه سازد بنویس برای من برای تپش قلب من بنویس.
تاریکی شب هم نمی تواند زیبایی برق چشمانت را از نگاه درونم بگیرد.دلم باز طوری بی تابت شده که نهایت شب را با همه ی وجودش درک میکند.دریغ از آگاهی یک دم از تو!
گاهی جان دلم را آنقدر به فنا می کشی که انگار قلبم از تپش می افتد و سکوتش را با جانم احساس می کنم