ویرگول
ورودثبت نام
پانته‌آ
پانته‌آ
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

خواب‌هایمان

دفتر زرد رنگش را باز می‌کند، قصد دارد آخرین بخش از داستان امروز را بنویسد که موضوعی، فکرش را مشغول می‌کند.
با خودش می‌گوید: «گاهی احساس میکنم این شادی ها و دلخوشی ها، تنها بخشی جزئی از لذتِ اصلی‌ای هستند که می‌توانم تجربه کنم. انگار که این ها کافی نیستند».
«دلتنگیم ما همیشه، دلتنگ دنیایی دیگر و بهتر».
(ویتا سَکویل-وست، باغ)


چه کسی می‌داند؛ شاید احساسات دیگری هم باشند که از وجود آن ها بی خبر هستیم.
شاید این دنیایی که از آن حرف می‌زنم، جایی باشد که شب ها هنگام خواب، در آن قدم می‌گذاریم. دنیای هیچ، احساسی همچون نبودنِ مطلق، جایی که حتی نمی‌دانی نیستی. همانی که ساعت‌ ها غرقش می‌شویم و با صدای مشمئزکنندهٔ هشدارِ ساعت، از آن خارج می‌شویم.
شاید آن، دنیای واقعیه ما باشد که پس از مدتی زیستن در آن، به اجبار وارد دنیایی می‌شویم که آن را حقیقی می‌پنداریم.
شاید اکنون که این نوشته را می‌خوانید، در یکی از رویا های زندگیِ اصلیتان، که ما آن را خواب می‌نامیم، باشید.
انگار که هر شب، قبل از خواب، مسواک می‌زنیم و صورتمان را می‌شویم تا وارد دنیای حقیقی، بی دغدغه و سراسر لذتمان شویم.
کسی چه می‌داند؟ شاید باشد.

پس از کمی نوشتن، چشمانش را می‌مالد، با خودش فکر می‌کند که شاید خدای دنیای خواب، مرا احضار کرده است.
دیگر وقت رفتن است و من ترجیح می‌دهم، خودم به استقبال آن بروم تا اینکه ناآگاه، روی دفترم، مرا به آن دنیای عجیب بکشاند.

_______________________

چنل تلگرام من: pnta_rh@

p

خوابدنیازندگیرویاپردازیجهان
🦋چنل تلگرام من: pnta_rh@
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید