برای مدتها، گوش راست من مشکل داشت. بارها به پزشک مراجعه کردم و گوشم را شستشو دادم، اما این مشکل فقط برای مدت کوتاهی حل میشد و دوباره برمیگشت. حتی طب سوزنی هم مؤثر نبود و در نهایت مجبور شدم برای درمان به ایران برگردم.
در ایران، پزشکان به روشهای درمانی قبلیام انتقاد کردند و گفتند باید گوشم ساکشن شود. من که به روشهای درمانی سبکتر عادت داشتم، سه بار این کار را انجام دادم تا بالاخره گوشم باز شد. خوشحال از بهبودی، به کشور محل اقامتم بازگشتم، اما متاسفانه بعد از یک ماه، دوباره مشکل از نو شروع شد.
در اوج ناامیدی، یکی از دوستانم پیشنهاد داد درمانهای گلهای باخ را امتحان کنم. شک داشتم مشکل فیزیکی رو بتونه حل کنه، چون فکر میکردم این درمانها فقط برای مسائل عاطفی هستند، نه مشکلات فیزیکی؛ در حالی که خود دکتر باخ هرگز چنین محدودیتی را قائل نشده بود. اما در کمال تعجب، تنها ظرف دو هفته، گوش من بدون هیچگونه مداخله پزشکی دیگری، به طور کامل خوب شد.
این تجربه، باور من را به ارتباط عمیق بین مسائل فیزیکی در سمت راست و چپ بدن و ریشههای روانی آنها، که یک اصل اساسی در طب کلنگر است، تأیید کرد.
اخیراً، پس از یک دوره فشار عاطفی شدید و قضاوت شدن از سوی دیگران به خاطر نظریات جدیدم، گوش چپ من مسدود شد. حتی قطرههای آنتیبیوتیک قوی هم تأثیری نداشتند. دوباره به گلهای باخ روی آوردم، اما ترکیب اولیه فقط کمی تسکین موقت ایجاد کرد. عمیقتر به ریشه مشکل پرداختم تا اینکه متوجه شدم Agrimony، درمانی برای پنهان کردن احساسات، لایهای بود که روند بهبودی را مسدود کرده بود.
با دنبال کردن توصیهای از کتاب دکتر کرامر، Cherry Plum، که لایهای بالاتر از Agrimony است، را به ترکیب خود اضافه کردم. نمیتوانستم باور کنم—فقط بعد از یک دوز، گوشم شروع به صداهای شبیه به ترکیدن حبات کرد و ظرف سه روز کاملاً باز شد! این یک معجزه بود، با توجه به اینکه آنتیبیوتیکهای قوی شکست خورده بودند.
اما سفر به پایان نرسیده بود. هر روز صبح با بدندردهای شدید از خواب بیدار میشدم، احساس میکردم یک کامیون از روی من رد شده است. متوجه شدم که لایههای عمیقتری از ناخودآگاه من در حال رها شدن هستند و این ناراحتی بخش طبیعی این فرآیند است. اضافه کردن Rock Water به ترکیب درمانیام به طرز معجزهآسایی خستگی را از بین برد.
این تجربه مرا به یاد تلاشهای گذشتهام برای نوشتن مقالهای در مورد یافتههایم انداخت، که تنها با مقالاتی روبرو شدم که این روش را به عنوان صرفاً پلاسیبو رد میکردند. سپاسگزارم و میدانم افراد بیشماری در سراسر جهان از این رویکرد بهرهمند شدهاند و حتی عکسهایی از استخوانی را در صفحه فیسبوک دکتر کرامر دیدهام که با استفاده از گلهای باخ درمان شده بود.
امید قلبی من این است که جامعه پزشکی فواید این روش شگفتانگیز را بپذیرد و نوآورانی مانند من سرنوشت دکتر باخ را تجربه نکنند. باعث تأسف من است که دو قرن پس از تولد این نابغه، موانع ذهنی همچنان مانع از این میشوند که پتانسیل کامل درمانهای مکمل به کمک نیازمندان بیاید.
آیا تا به حال مشکلی ظاهراً فیزیکی با ریشه عاطفی یا روانی پنهان داشتهاید؟ داستان خود را در کامنتها به اشتراک بگذاریدو اگه نیاز به مشاوره برای این روش دارید کافی هست ایمیل بهم بزنید خوشحال میشم کمک کنم. coach.bfrmarigold@gmail.com
