تصور کن که در اردوگاه کار اجباری نازیان اسیری! از صبح تا شب، سنگهای سخت را جابجا میکنی و کارهای سنگین انجام میدهی. با این حال ممکن است جلوی چشمانت آدم سوزی اتفاق بیفتد و دوستان عزیزت را از دست بدهی.
به شماره روی لباست نگاه کن؛ اگر بخواهند تو راه تنبیه کنند، کافی است به شماره پیراهنت نگاهی بیندازند و سپس... و تو چقدر از این نگاه میترسی!
غذای کافی برای خوردن نداری و تا به حال چنین گرسنگیای را متحمل نشده ای. برای خود خیال بافی میکنی؛ در خیالت شبی را متصور میشوی که به شام دعوت شده ای درحالی که به مسئول پخش غذا، التماس میکنی که ملاقه را به ته دیگ بزند تا چند عدد نخود بیشتر داشته باشی! از خانواده ات دوری و این دلتنگی تو را اذیت میکند. همواره امید بیرون رفتن از این مخمصه را داری اما تنها چیزی که نصیبت میشود، تجربههای تلخ هر روز است. نه از خانواده خود خبر داری و نه از اتفاقات بیرون. تنها چیزی که میتواند برای لحظه بسیار اندکی تو را از این غم بیرون آورد، سیگاری است که گوشه لبت میسوزد و آتش دلت را کمی آرام میکند! همان سیگار هم حاصل جمعآوری پولهایی است که برای تعویق انداختن مرگت از گرسنگی و یا خریدن سیگار استفاده میکنی.
چه چیزی شما را در این شرایط زنده نگه میدارد؟
امید... بله این واژه که میتواند هم مفید و هم مضر باشد.
در جستجوی معنا! انسانها در شرایط سخت، شکوفا میشوند و به دنبال معنای خود میگردند. ابتدا توهم میزنند، سپس قبول و بعد عادت میکنند!
در بخشی از کتاب، نویسنده به مفهومی از عشق میپردازد. هنگامی که دلتنگ همسرش است، به این میاندیشد که هنوز همسرش زنده است یا خیر. چون هیچ راه ارتباطی با دنیای بیرون نداشت، حتی نامه نیز نمیتوانست بنویسد یا دریافت کند. اما با خود میگوید که اگر همسرم زنده هم نباشد، خللی بر نیروی عشق ایجاد نمیشود چرا که عشق چیزی فراتر از حضور جسم معشوق است و به نظرم این تعریف عالی است!
این کتاب به موضوعات رنج، تحمل، عشق، فداکاری و ... میپردازد.
در بخشی از این کتاب از عادات سخن گفته شده است؛ نوشته که اگر آدمی در شرایط سکوت میتواند به خواب فرو برود، در این اردوگاه کاملا این عادت عوض میشود و به خروپف و صداهای دیگر که مانع از یک خواب راحت میشود به گونه ای عادت میکند که باور آن برای خودش نیز سخت است! آری انسان بسیار انعطاف پذیر است اما تا در شرایط مورد نظر قرار نگیرد، این موضوع را نمیتواند بفهمد.
این کتاب توسط ویکتور فرانکل نوشته شده است و خاطرات دردناک و تلخ خود را در این کتاب میگوید. خاطراتی که با خواندن آنها مو به تنتان سیخ میشود و عمیقا شما را به فکر فرو میبرد. به این پی میبرید که اسارت چهره فوق العاده خشن و سختی دارد اما انسان سخت جان تر از این حرفهاست! عادت میکند و امید، درد او را تسکین میدهد. در میان این سختیها به دنبال معنای زندگی خود میگردد و رنج را میپذیرد.
اگر به موضوعات روانشناسی و فلسفی علاقه مندید، این کتاب را به شما پیشنهاد میکنیم.
جملاتی از کتاب:
چیزی که اجتنابناپذیر است رنج است. با قبول پذیرش شجاعانهی رنج، زندگی تا آخرین لحظات عمر پر معنی خواهد بود.