ویرگول
ورودثبت نام
محسن محمدی
محسن محمدی
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

پراید داداشم

19 سالم بود و میخواستم ثبت نام کنم برای گرفتن گواهی نامه ی ماشین.
از بچگی دیوونه ی ماشین بودم ، یادمه وقتی بابام میومد خونه و ماشین رو پارک میکرد بدو بدو میرفتم در ماشین رو باز میکردم و مینشستم توی ماشین و قن قن میکردم.
تو خیال خودم رانندگی میکردم، مسافر کشی میکردم ، ویراژ میدادم و دزد و پلیس بازی میکردم.
یه مقداری اوضاع مالی خانوادگی‌مون بهم ریخت و مجبور شدیم ماشین رو بفروشیم، اون موقع یه پژو 504 زرد قناری داشتیم.
خوب یادمه شب قبل از اینکه ماشین رو بفروشیم رفتم توی ماشین و برای بار آخر شروع کردم تو خیال خودم ویراژ دادن و مسافر کشی کردن و بعدش هم تو ماشین خوابم برد. فرداش فهمیدم بابام اومده بغلم کرده و منو برده سر جام و صبح علی طلوع ماشین رو معامله کرده.
چند سالی گذشت و عباس برادر بزرگترم یه پراید خریده بود، یه پراید نقره ای صفر با قالپاق اسپرت و ضبط و باند باحال.
دیگه روم نمیشد بشینم توی ماشین خاموش و الکی فرمون رو بچرخونم و فاز رانندگی بگیرم.
از دانشگاه که میومد خونه و ماشین رو پارک میکرد میرفتم داخل ماشین، یواشکی استارت میزدم و گاز میدادم.
انقدر گاز میدادم و صدای قن قن از خودم درمیاوردم که صدام میگرفت.
یه بار خوب یادمه انقدر مشغول گاز دادن و قن قن کردن بودم که صدای آقا اکبری همسایه مون درومد :
بابا بچه پاشو برو خونتون کوچه رو پر از دود کردی ، یکی بیاد اینو ببره خونههههه...
کاش داد نمیزد یا حداقل آروم تر این کارو میکرد چون بزرگترین تفریح اون دوره از زندگیم رو ازم گرفت و دیگه پدر مادرم اجازه ی این کار رو بهم ندادن.
بزرگ شدم و بزرگتر ، عشق ماشین بودم، عشق مجله ماشین، اطلاعات خودرویی م عالی شده بود و رویاپردازی و همه ی فکر و خیالم شده بود ماشین.
کم کم رانندگی رو یاد گرفته بودم و فقط مشکلم این بود که گاهی اوقات به خاطر کلاچ بالای پراید ماشین رو خاموش میکردم.
ترم اول دانشگاه بود و روزای اول، جو ترم اولی بودن از یه طرف ، خرید یه پژو آردی صفر از طرف بابام برای خانواده از یه طرف.... رو آسمونا بودم و نمیدونستم دیگه باید چیکار کنم.
صبح به صبح ماشین رو تمیز میکردم و درباره تقویت موتورش میخوندم، ماهی یه دونه بوگیر براش میخریدم، ماشین مثل آینه برق میزد اونقدری که من بهش میرسیدم.
داشتم میگفتم
19 سالم بود و میخواستم ثبت نام کنم برای گرفتن گواهی نامه ی ماشین.
یه وقتایی یواشکی ماشین رو جابجا میکردم و پارک دوبل تمرین میکردم.
کم کم جرات پیدا کردم برم تا سر بیست متری جوادیه و دور بزنم، انقدری عاشق رانندگی بودم که حتی موقع رانندگی هم قن قن میکردم. خلاصه که پیچوندن ماشین و دور زدن دور محل برام شده بود تفریحی که با دنیا عوضش نمیکردم.
کلاس های گواهی نامه رانندگی م شروع شده بود و با ذوق و عشق هرروز نیم ساعت زودتر سر کلاس ها حاضر میشدم تا اینکه بلخره اولین بار آزمون دادم و قبول شدم.
یه روز همه ی اعضای خانواده م با قطار رفتن مشهد و من به خاطر کلاس های دانشگاه نتونستم باهاشون برم ، همون روز گواهی نامم رسید و به کل محل شیرنی دادم بابتش.
بابام بهم سپرده بود دست به ماشین نزنم چون بیمه ش رو تمدید نکرده و کلی ازم قول گرفت.
من بودم و آردی، مدام شیطون رو لعنت میکردم و دست نمیبردم به سوییچ ماشین تا اینکه دلم رو زدم به دریا
سوییچ رو برداشتم و استارت زدم ، حدودا ساعت 10 شب بود، رفتم دور محل چرخیدم ، صدای قن قن توی ذهنم بود و گاز میدادم.
از محل زدم بیرون و رفتم سمت اتوبان های تهران، گاز میدادم و صدای ضبط رو هی میبردم بالا
مدام آیت الکرسی میخوندم و صلوات میفرستادم.
نم نم بارون زد و زمین خیس شده بود، رفتم سمت اتوبان کردستان و همه چیز داشت خوب پیش میرفت ، اومدم حواکی ونک از کوچه پس کوچه های آرژنتین افتادم پایین میدون ونک، چشمم خورد به یه بیلبورد که روش نوشته بود : #بسپرس_به_ازکی ، تا چشمم خورد به این جمله یهو تعادل ماشین از دستم رفت، ترمز کردم روی زمین خیس ، جلوی یه ساختمون شیشه ای رفتم تو جدول و....
از ترسم قفل کرده بودم و چیزی نمیتونستم بگم ، پیاده شدم از ماشین و دیدم سپر جلوی ماشین داغون شده، خدا صدای صلوات ها و آیت الکرسی هام رو شنیده بود که اتفاق بدتری برام نیفتاد.
نگهبان ساختمون شیشه ای برام آب آورد ، یه نفس آب رو رفتم بالا و دیدم روی شیشه های ساختمون نوشته: #بسپرش_به_ازکی
از نگهبان پرسیدم معنی این جمله چیه؟
فردای اونروز با سلام و صلوات ماشین رو روشن کردم، تا صبح نخوابیده بودم و ساعت 5 صبح اومدم بیرون که همسایه ها متوجه نشن ماشین رو داغون کردم.
رفتم پیش یه صافکاری که از قبل میشناختم، ماشین رو درست کرد برام و برگشتم دم ساختمون شیشه ای ، خواستم این فاز رو بردارم که مجرم به محل جرم برمیگرده.
رفتم داخل ساختمون ازکی ، بیمه ی ماشین رو با پول خودم تمدید کردم.
از اون روز به بعد همیشه یادم میمونه ، اگر به عابر میزدم چی؟ بدون بیمه اگر اتفاق بدتری میفتاد چی؟
با خیال راحت سپردمش به ازکی
الانم دارم بهتون میگم رفقا ، خواهش میکنم بدون بیمه نامه دست نبردید به سوییچ ماشین ، قبل استارت زدن با خیال جفت شیش #بسپرش_به_ازکی


ماشینترم اولیبسپرش_به_ازکی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید