ویرگول
ورودثبت نام
حسین محمدی بردبری
حسین محمدی بردبری
خواندن ۱ دقیقه·۲۳ روز پیش

ابوطالب کریمی

ابوطالب کریمی
ابوطالب کریمی

اگر چه موی شکافی همی کنم ز معانی
به اعتماد تو یکسر پلاس بود،که رشتم

*****

مرا ز دوست خویش اعتماد آنم نیست
که پنجه با سر و دست نگار خویش کنم

*****

درد ترا به خلق چو گویم چو اوحدی؟
آن به که اعتماد کنم بر خدای من

*****

چو پیر گشتی و پیری رسول رفتن تست
چه اعتماد بر این خیمه و طناب کنی؟

*****

حکم قاضی به اعتماد کسان
گر به جایی رسد تو هم برسان

*****

با چنین اعتماد بر خوبی
نکند ناز پس چه کار کند

*****

بلنگی نفست اعتماد جهد خطاست
بجا نشین و قدم زن که مرکبت کمریست

*****

اعتماد مأمن دیگر درین وادی کجاست
گرد ما بر باد خواهد رفت یا خواهد شکست

*****

مرا مپرس که در دم نهان نخواهد ماند
که اعتماد برین چشم اشکبارم نیست

*****

کسی به زیر تخت، استخوان های شکسته ء اعتماد را
به آتش بوسه های خویش، خاکستر می کند؛

*****

هیچ اعتمادی به ساعت شماطه دار نیست
تلفن همراهت را
همیشه روی ضربان قلب من کوک کن
بی تو
هیچ فردایی
آمدنی نمی شود

*****

کیستی که من

اینگونه به اعتماد

نام خود را

با تو می گویم…

کلید قلبم را

در دستانت می گذارم

نان شادی ام را با تو قسمت می کنم

به کنارت می نشینم

و سربر شانه‌ی تو

اینچنین آرام

به خواب می روم؟



اعتمادابوطالب کریمی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید