ویرگول
ورودثبت نام
Meow
Meow
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

اون

من امروز از پسری که به صورت مجازی باهاش آشنا شدم جدا شدم

کم کم از هم خوش مون اومد ، وارد یه رابطه شدیم .

قرار بود تابستون بیاد تهران و ببینمش ولی فکر کنم هنوز آماده نبودیم، هم من هم اون سن کمی داریم

امروز گند زدم شایدم خودمو نجات دادم

حسابی عاشقش شده بودم تمام وجود من شده بود فکر ذهن اون

انگار دیگه دوسم نداشت بی احساس برخورد می‌کرد انگار نه انگار که یه روزی بهم گفته بود دوست دارم یه روزی بهم توجه کرده بود و منو از دخترای دیگه خاص تر و برتر دید

دیگه چرا باید می دیدمش ؟ چه دیر چه زود ازم جدا میشد پس حالا که خودم جدا شدم حداقل اش اینکه با دعوا یا با شکستن حرمت ها نبود

خدایا واقعا چجوری میشه که یکی از بنده هات انقدر به دلت میشینه ، یهو میاد و تمام زندگیت میشه

خوب و بی دردسر از هم جدا شدیم ولی خیلی راحت خیلی راحت ازم خدافظی کرد

حداقل انتظار داشتم بهم بگه بمون درست میشه یا هر چیزی یا هر کلمه ای که بهم بگه دلش میخواد که من پیشش بمونم

هر چی میکشم از انتظار هایی که از بقیه دارم هست

ولی خودمم مقصر بودم اون آدم خوبیه هر دوتامون کم گزاشتیم یا شایدم الان زمان مناسبی برای عشق و عاشقیمون نبود

من کنکور دارم و باید درس بخونم یا حداقل یه کار برای خودم پیدا کنم تا بتونم یه زندگی در حد مطلوب برای خودم بسازم و بعد یه نفر رو وارد زندگیم کنم

ناراحتم و حس شکست دارم ولی برای تمام کار هام دلیل دارم به جز نا امیدی ازش

چرا باید نا امید باشم از اینکه ممکنه یه روز ببینمش ؟ شاید اون روز هر دوتامون آدم بهتری برای زندگی و آینده باشیم

ممکنه ازدواج کنه و یه دختر دیگه رو برای زندگی انتخاب کنه و حق داره صد البته که حق داره

به امید روزی که ببینمت و بتونم لحظات بهتری رو کنارت بسازم

۲۲:۲۲




تجربه ی عشق و جداییدوست خواهم داشتتُامروز منیک خاطره
اتفاقات زندگیم رو مینویسم برای داشتن تصمیمات بهتر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید