منم مثل همه آدمها تو بازه ای از سنم قرار دارم که باید انتخاب کنم چه شغلی رو میخوام انتخاب کنم اما ازاونجایی که هر ادمی خیلی استعداد ها و علایق داره و معیارهای مختلفی برای انتخاب شغل وجود داره پس اینطور میشه که....
به خودت میای و میبینی که تو مغزت اندازه تمام چهارراه های شهر مسیر شغلی ایجاد شده 😑
که نمیدونی کدوم درسته و غلط اصلا کدوم یکی واقعا تو رو به وجد میاره؟
و در نهایت انقدر درمونده و خسته میشی که فکر میکنی اگر چند دقیقه دیگه ادامه بدی مغزت به روغن ریزی میوفته پس میگی اصلا ولش کن مهم نیست و میری سریال مورد علاقت و میبینی😂
اما امروز داشتم یه کتابی رو میخوندم به اسم زندگی خود را طراحی کنید و یه تمرینی داشت تحت عنوان(چشم انداز شغلی)و باید مشخص میکردیم که قبل از انتخاب و بقیه دنگ و فنگ های مسیر اصلا شغل از دیدگاه من یعنی چی؟ به چی میگن کار؟چرا کارمیکنیم؟و ازین دست سوالات فلسفی که فکر میکنی جواب دادن بهش سخته اما خب من میخوام انجامش بدم
من فکر میکنم ما ادم ها رو خدا خلق کرد که یک مخلوق با جوهره ذاتی خودش داشته باشه تا هر وقت خواست خودش رو بهتر بشناسه و عمیقا با خودش آشنا بشه؛ به این مخلوق نگاه میکنه و این شد که آدم رو فرستاد روی زمین تا این ماموریت تکمیل بشه
حالا این ماموریت برای انسان به چه شکلی ایجاد شد؟ «خودشناسی»درست عین همون جمله که اگر خودتو بشناسی خدارو شناختی در اصل منظور خودمون هستیم چون ما عین یک قطره از اقیانوسیم ما تکه ای وجود خداییم .
خب حالا ما باید خودمون رو بشناسیم که به جوهره اصلی وجودمون که خدای لایتناهی هست وصل بشیم برای خودشناسی به نظرم بهترین چیز همون رویکردی هست که خود خدا پیش گرفت؛ یعنی خلق کردن.
چون وقتی شما یه چیزی رو خلق میکنی خواسته یا ناخواسته رده هایی از روح و ذهن و باورهای تو در اون خلقت ایجاد میشه که نمایانگر خود تو هستن.
من خودم طراحی انجام میدم وقتی طراحی میکنم اگر کاغذ در فاصله نزدیکم باشه و در حال کار کردن روش باشم نمیتونم درست ببینمش خوبی ها و بدی هاش رو کامل نمیبینم باید بگیرمش دور از دور بهش نگاه کنم توی قضیه خلق کردن هم ما یک خلقی رو از وجودمون میکشیم بیرون و در قالب های مختلف بهش بعد مادی میدیم بعد شروع میکنیم به بررسی کردن و ارتقا دادنش مثل فلسفه تکامل انسان به عنوان مخلوق خدا .
حالا اگر تا اینجا با من همراه بوده باشین شاید بگین اینها اصلا چه ربطی به کار داره؟
الان میخوام این موضوع رو بسط بدم به خود موضوع کار دوستان از ابتدای خلقت ذهن ما طراحی شده برای بقا یعنی کمترین انرژی رو استفاده کنه و ذاتا تنبله و کار هم برای همه ما سخت و طاقت فرساست در واقع همیشه کار رو از لذت جدا میدونیم ،جدای از عزیزانی که عاشق کارشون هستن و دمشون هم گرم؛ اما اکثرا از کارشون خسته ان .
خب چی میشه اگر ما بیایم کارمون رو هم بیاریم در پروسه خودشناسی قرار بدیم و حتی کارمون رو هم یه نردبون کنیم برای رسیدن به مراتب بالای خودآگاهی؟
خب حالا سوال میشه چطوری؟
اول از همه باید بدونیم که ما چون خیلی فعالیت هارو بدون هدف و مقصود خاصی و صرفا برای چیزهای سطحی مثل حقوق و ... انجام میدیم برامون ملال آور میشه اما اگر با دید معناگرایانه به شغلمون نگاه کنیم همه چیز عوض میشه یعنی بیای یه معنای درست و اساسی برای کاری که انجام میدی پیدا کنی و اون معنا مورد پسند شما و و همخوان با عقایدت باشه جوری نباشه که یه معنای الکی یا صرفا طبق ذهنیت دیگران برای خودت معنا بتراشی .
حالا برای این معنا میتونیم همون خلق رو در نظربگیریم؛بالاترین و بهترین خصیصه انسان به عنوان مخلوق خدا اینه که خودش خلق کنه و به این توانایی برسه که قدم اولش همون خلق در جهان ماده هست و بعد خلق در ابعاد بالاتر.
پس به این صورت تلفیق میشه که ما باید با خلق به خودشناسی برسیم و از اونطرف هم برای لذتبخش کردن باید در پی یک معنی اون کار رو انجام بدیم که اون معنی برای میشه همون خلق یعنی من اینکار رو انجام میدم تا خلقی از خودم به عنوان مخلوق خدا انجام بدم و با دیدن و ارزیابی و ارتقای اون خلق به خودشناسی بیشتری دست پیدا کنم و در واقع یک چرخه از خلق و خودشناسی تشکیل میشه.
حالا با فرض اینکه این نظریه پذیرفته شده باشه سؤال اینه که چه چیزی باید خلق کنیم؟ ببینید همه چیز در دنیا از جامدات و مایعات گرفته و... تا حتی کلمات، نگاهها و رفتارهای ما دارای انرژی است. بنابراین اساساً هر چیزی که از ما ساطع شود، به عنوان یک خلق از جانب ما محسوب میشود. پس مهم نیست که آیا این یک محصول فیزیکی، یک نوع خدمات یا حتی یک نوع رفتار و انضباط شغلی باشد.
شخصی ممکنه بگه که"من فقط یک کارمند یا یک کارگر ساده هستم، پس چی میتونم خلق کنم؟" فرقی نمی کنه ببینید تفاوتی نداره شما مخترع باشی، کارآفرین باشی، مغازه دار باشی، کارآموز باشی یا هر چی شما باید برای شناخت خودت در حیطه کاری خودت و تا جایی که اختیار داری و از دستت برمیاد یه خلق انجام بدی.
میتونه یک محصول فیزیکی باشه که به عنوان یک تولید کننده تولیدش کنی، یا عرضه یک خدمت به عنوان خلق شما محسوب بشه مثلا شما اگر روانشناس باشی خدماتت و مشاوراتت تبدیل میشه به خلق شما یا حتی یه نیروی اداری هستی نحوه رفتار شما با مراجعه کنندگان یا همکارانت میشه خلق شما.میتونه یک محصول فیزیکی باشه که به عنوان یک تولید کننده تولیدش کنی، یا عرضه یک خدمت به عنوان خلق شما محسوب بشه مثلا شما اگر روانشناس باشی خدماتت و مشاوراتت تبدیل میشه به خلق شما یا حتی یه نیروی اداری هستی نحوه رفتار شما با مراجعه کنندگان یا همکارانت میشه خلق شما.
و کار ما اینجا تموم نمیشه اگر شما هر روز به دنبال ارزیابی خلق خودت نباشی و به دنبال رفع نقص هاش و بهبودش نباشی بعد یه مدت دوباره همون آش و همون کاسه من
مامانبزرگای قدیم میگفتن :«یه جوری زندگی کنین وقتی تو این دنیا نبودین به خوبی ازتون یاد بشه» این خلق هم مصداق همون اثری هست که ما در دنیا میگذاریم ؛در واقع بخشی از اون هست. شما وقتی رفتار محترمانه در محیط کار رو به عنوان خلقتون در نظر میگیرین، وقتی برای دفعات اول اون رو اجرا میکنید به واسطه ذهنیت متفاوتی که راجب کار پیدا کردین همکارانتون متوجه میشن، یا حتی مراجعهکنندگان و در اون تغییر رفتار شما بازخوردهایی دریافت میکنید و وقتی متوجه باشیم که {دنیای بیرون انعکاسی از دنیای درون ما هست} اون بازخوردها رو در هر حال و به هر شکلی که باشه فرصتی برای ارتقای خودشناسی خودمون میبینیم؛ و دوباره با یک خلق بهتر در جهان اطرافمون تاثیر میزاریم و دوباره و دوباره این چرخه رو ادامه میدیم و کم کم این بازی برامون جذاب میشه و مثل قبل با تلخ کامی به روند شغلیمون فکر نمیکنیم.
امیدوارم چرخه خلق و خودشناسیتون همیشه خوب بچرخه دوستان😉
اگر تا اینجای متن رو خوندین باید بگم خیلی سپاسگزارم وقت ارزشمندتون رو با من به اشتراک گزاشتین من اولین بارم هست افکارم رو در قالب متن برای بقیه بازگو میکنم امیدوارم مفید بوده باشه