من وقتی بچه بودم به شدت انیمیشن تماشا میکردم
گاهی میشد که کل خانواده خوابیده بودن و من یواشکی تلوزیون رو روشن میکردم و تا صبح تام و جری میدیدم:/
بنابراین داداشم رو که فقط گاهی اوقات انیمیشن تماشا میکرد اصلا درک نمیکردم...
توی هر دوره ای یسری انیمیشنا ساخته میشه که باهاشون خاطره داریم و شاید حتی بخش زیادی از هویت مارو شکل بدن.من متوجه شدم که حتی روی نحوه صحبت کردن و تفکراتی که داشتم هم انیمیشنای دوران بچگیم تاثیر زیادی داشتن.
حالا چند تاشون که برام خاطره انگیزبودن و به یادم اومد و لیست کردم:)
با اختلاف زیاد این یکی از بهترین انیمشین هایی بود که ساخته شده بود و تک تک قسمت هاش رو میدیدم چون هم خیلی جالب و اموزنده بود هم اینکه باتوجه به اینکه با سبک زندگی ایرانی ساخته شده بود به خوبی میتونستی درکش کنی و چیزای زیادی ازش یاد بگیری🤞🏻
آقا فرهنگ بی فرهنگ هم که علت اصلی خنده دار بودن داستان بود:)
تقریبا تمامی ضرب المثل هایی که در طول زندگیم یاد گرفتم رو مدیون این انیمیشن هستم. هربار که انیمشن تموم میشد و اون اقاعه با ریش پرفسوری😂شروع میکرد به توضیح دادن ضرب المثل من با سرعت نور توی دفترچه یاداشت حرفاش رو یاداشت میکردم:/ شاید چون فکر میکردم یه روزی این ضرب المثل ها به درد میخورن که واقعا هم گاهی به درد خوردن بعدش توی مدرسه با بچه ها جنگ ضرب المثل میزاشتیم و من با یادآوری قسمت های مختلف این انیمیشن همیشه برنده میشدم😛🤞🏻😂
تابالوگا اژدهای سبز رنگ هفت سال اژدهایی سن داشت(میشه 700 سال ما انسان ها) و ماجراجویی هایی که داشت برای من خیلی حذاب بود
من برخلاف خیلی از بچه ها بیشتر طرفدار شخصیت های منفی برنامه کودکا بودم اما این بار جدا طرفدار تابالوگا یودم.
من یکی از این سطلا داشتم کلا نظم دنیارو بهم میریختم بعد اون خرگوشه صرفش میکرد برای چیزای خیلی کوچولو..هعییییی خدایا حکمتت رو شکر😔😂
این داداش من میخواد فیلسووووف بشه دوست داره یه آدم معرووووف بشه
تو کتابا دنبال نشونه هاااا دنبال نابغه ها نمونه هااااااس...آهنگش رو یادتونه😄؟
داستان زندگی خیلی از دانشمندای بزرگ رو روایت میکرد.
هیچ وقت نفهمیدم چرا صورتی و آبی بودن موهای داداشا😂 شاید خیلی دیگه روشن فکریشون گل کرده بود و در سن 7 و 10 سالگی با رنگ صورتی و آبی جلایی به موهاشون داده بودن.
آهنگ تیتراژش.... هیچی اصلا:)
خودتون بشنوید.
من اولین بار نحوه تیمم کردن رو با این انیمیشن یادگرفتم چون مامان بزرگ غزاله پوستش آسیب دیده بود و نباید آب بهش میخورد.
غزاله دختر 9 ساله ای بود که تازه به سن تکلیف رسیده بود و با خیلی از احکام دینی آگاهی نداشت با این انیمیشن خیلی از مسائل رو من یاد گرفتم. چون اسم دختره غزاله بود و منم غزل بودم بیشتر ازش خوشم میومد😂😛
80 درصد دلیل محبوبیت این انیمیشن آهنگ تیتراژ به شدت زیبا و آرامش بخشش بود:)
این خونشون به معنای واقعی کلمه یکی از گرون قیمت ترین خونه های محله بود😂اصلا کاخی بود برای خودش
مامانشون هم که همیشه غذاهای خوشمزه براشون میپخت و بهمن و سارا هیچ وقت درحال درس خوندن دیده نمیشدن یا با پسرعموشون میرفتن گشت و گذار یا مسافرت یا درحال قهر و دعوا باهم بودن.
باباشونم همیشه خونه بود و سر کار نمیرفت:)
منم همچین زندگی میخوام🙄😂
این انیمیشن علاوه بر تیتراژ قشنگی که داشت داستان های خیلی خوبی هم داشت
ببینم فقط من همیشه طرفدار روباه های مکار داستان ها بودم یا شما هم؟!
من به معنای واقعی کلمه طرفدار سمنو بودم و دوس داشتم سمنو اون خروسه یعنی شقاقل رو فقط نخوره بلکه اول شکنجش کنه بعد بخورتش😂مخصوصا اون صدای خنده دار دوبلور سمنو خیلی عالی بود.
جوونمردی رو از این پوریای ولی یاد گرفتم😄😁
از بین اون سه تا نوچش(عه ببخشید شاگرداش)من طرفدار پروپاقرص مفرد بودم آخه از همه باهوشتر بود.(مفرد اون لاغرس)
اسکندر بیچاره هم که همیشه نقشه های شومش برباد میرفت😂
حاکم شهرشونم یه چوب خشک نادون دائما در حال خواب یا بیمار بود:)
پلنگ دم دراز با اینکه خودش خیلی شوهر مسئولیت پذیری نبود و دردسر گاهی درست میکرد اما خانم باهوش و جذابی داشت با بچه هاشون میتونستی بارزیت ناقص و رابطه بارز_نفهتگی وراثت رو درک کنی😂
جدای از اینکه توی هر قسمت و حکایت یه درس اخلاقی جدید یاد میگرفتی روند خنده دار و حرفای جالب بین داستان باعث میشد بدجوری مجذوب این انیمیشن بشی.
هیچ وفت نفهمیدم اسکندر بچه ننه قمر بود یا نوش؟:/
از اون کارتون های آرامش بخشی بود که باید فقط نگاه میکردی و تک تک لحظاتش رو به خاطر میسپردی چون وقتی بزرگ بشی با فکر کردن به روزایی که با آرامش خاطر این انیمیشن رو نگاه میکردی چشمات پر از اشک میشه.
اینم در دسته انیمیشن های محبوب و پرطرفدار بود..البته گاهی خیلی پیچیده میشد و من رشته داستان از دستم در میرفت:/
با تماشای این انیمیشن هزاران سوال به ذهنم میومد که آخه اینا چجوری زندگی میکنن؟
چجوری دست شویی میکنن؟!...یه تصوراتی به ذهنم میاد اما واقعا حال بهم زنه😫🤞🏻😂
من بیشتر طرفدار سگه بودم شما چی؟!
ملوووووووووچ:) وقتی انیمشن شروع میشد یجوری ملوچ رو میکشید و تلفظ میکرد که دوست داشتی ابدیت ادامه پیدا کنه.
ارش پسر خوبی بود... یه دوست رباتی داشت به اسم ملوچ که کارهای خونه رو براش انجام میداد و از طرفی در تمامی مسائل کنارش بود و راهنماییش میکرد
روباهه به اندازه کافی باهوش بود که این خروس رومخ رو یه لقمه ای چپ کنه اما خب وقتی حمایت آبی(سگ نگهبان) و اون همه حیوونای توی مزرعه و پیرزن مزرعه دار رو داشته باشی معلومه که جون سالم به در میبری😏
اگه میخواید یه رابطه سمی و تاکسیک داشته باشید بهتره از این دو فرد موجود در تصویر الگو بگیرید تضمینیه😄
در اکثر مواقع حدس های من برای پیدا کردن گناهکار توی قسمت های مختلف اشتباه از آب درمیومد اخه یهو میدیدی یه پیرمردی که در روند کل داستان فقط در یه جایی مشغول جارو زدن بوده میشه مجرم درحالی که حتی مظنون هم نبوده😂
من دوس داشتم همیشه مثل ریرا یه راوی بود که زندگیم رو رصد میکرد و باهام حرف میزد گرچه الان که بزرگ شدم میدونم که مثل فیلم ترومن همیشه خداوند مراقب منه اما خب اگه یه دفعه ای خدا با صدای بلند باهامون حرف میزد چی😁 خیلی خوب میشد البته فک کنم تا حدودی هم اختیار از آدم سلب میشد.
ریرا دختر خوشبختی بود اما به شدت لوس و بچه ننه بود. چون وقتی یه چیزی رو نداشت شروع میکرد به گریه کردن و بهانه گرفتن و هیچ وقت هم گریه هاش قطع نمیشدن:/
نمیدونم چرا خانماشون اینقدر جذاب بودن و خودشون اینقدر بیریخت؟!
به نظرم اون خانم مو نارنجیه باید با اون آقایی که موهای طلایی داشت ازدواج میکرد و اون آقای مو مشکیه با خانم مو مشکی آخه علاوه بر مو چشماشونم با هم تفاهم دارن!
بهادر با بقیه دوستاش توی سوراخ دیوار مغازه یه بقال خیلی خسیس زندگی میکردن که گاهی برای ادب این بقال درس هایی بهش میدادن:) بقاله هم سعی میکرد از شرشون خلاص بشه.
تک تک شبای سن 9 تا 14 سالگی من با گوش دادن به لالایی های شبکه پویا میگذشت. بعدشم دیگه پخش نمیکردن فقط یه قطار میومد گشت میزد و میرفت😂وگرنه از 14 تا 20 سالگی هم لالایی هاش رو گوش میدادم:)
الان که گاهی این لالایی هارو گوش میدم اشک توی چشمام جمع میشه.
این خیلی خوب بود:)خیییلییییی
یه عالمه اطلاعات مفید درباره حیوانات مختلف به آدم میداد من با این انیمشن تازه فهمیدم پلاتی پوس چیه.
اینم برنامه برای بچه های کم حوصله که دوست دارن قضیه رو سریع فیصله بدن مثل داداش من زیاد جالب نبود... وقتی شبکه پویا آفتاب گردون پخش میکرد من خوشحال میشدم و داداشم با شنیدن تیتراژش از اون ور خونه بلندمیگفت:وایی نه دوباره این طوطی رومخ😂
ولی من خوشم میومد ازش:)
همیشه دوست داشتم یکی از مهمونای برنامه میبودم اما نشد:(
چنگیز قصه یکی از محبوب ترین شخصیت هایی بود که توی ذهن من نقش بسته بود.به نظزم خیلی ویروس باحالی بود و تاحدودی باهوش فقط اون نوچه هاش خیلی احمق بودن.
توی انیمشن همیشه گلبول های سفید برنده میشدن و چنگیز بدبخت باید میرفت زندون:( من دوس داشتم یبار هم که شده چنگیز میبرد...فک کنم ویروس سرماخوردگی ساده بود آخه خیلی قدرت نداشت:(
پت پستچی خیلی آدم مهربون و مسئولیت پذیری بود...فقط بنده خدا یه کوچولو ماشینش به عنوان ماشین باربری و پست کوچولوعه!
به نظرم بهتره بهش بگیم آرامش بخش ترین انیمیشن قرن:)
یعنی هرقسمتش به یه داستان خیلی زیبا و منحصر به فرد سپری میشد.
من تا یکسال روی شخصیت اصلی داستان کراش زده بودم و فک میکردم خوش تیپ ترین موجودی که عالم به خودش دیده این پسر قدکوتاه تنیس بازه:)
تازه ریوما ایچیزن دوازده سالش بود و منم یازده سال😍😂
فقط من از اون سوسکا متنفر بودم یا شما هم؟! بی شعورا آرامش من بیننده رو هم سلب کرده بودن وای به حال اوگی.
من همینارو یادم میومد البته فقط انیمشن هایی که به صورت قسمت های کوتاه و سریالی بودن رو عنوان کردما اگه بخوای سینمایی هارو بگی که باید تا مدت ها توی لیستت اسامی رو ثبت کنی:)
اگه شما هم چیزی یادتون اومد خوشحال میشم یادآوری کنید.