Mahmood
Mahmood
خواندن ۴ دقیقه·۳ ماه پیش

ورود اسرای کربلا به شام

#ورود اسرای کربلا به شام#
#ورود اسرای کربلا به شام#


چگونگی ورود اسراء العترة- بیت رسول الله علیهم‌السلام به شام 

#این منم همین که داره این فاجعه رو نقل میکنه#سید محمود موسوی فرد
#این منم همین که داره این فاجعه رو نقل میکنه#سید محمود موسوی فرد



(به زبان فارسی)


سهل بن سعد می گوید :

به سوى بیت المقدّس، روانه شدم و به شهرهاى‏ شام رفتم.

در شهرى پُر آب و درخت دیدم که پارچه و پرده و دیبا آویخته‏ اند و شاد و خوش‏حال اند و زنانى هم پیش آنان، دف و طبل مى‏ زنند.

با خود گفتم : شاید شامیان، عیدى دارند که آن را نمى‏ شناسیم.

دیدم مردمى سخن مى‏ گویند.

گفتم : اى مردم! آیا شما در شام، عیدى دارید که ما آن را نمى‏ شناسیم؟!

گفتند : اى پیرمرد! تو را غریبه مى‏ بینیم؟

گفتم : من سهل بن سعد هستم.

پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) را دیده‏ ام و از او حدیث شنیده‏ ام.

گفتند : اى سهل! آیا تعجّب نمى‏ کنى که آسمان، خون نمى‏ بارد و زمین، ساکنانش را فرو نمى‏ برد؟

گفتم : چرا این گونه شود؟

گفتند : این، سر حسین(علیه السلام) از خاندان پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) است که آن را از سرزمین عراق به شام، هدیه مى‏ برند و اکنون مى‏ رسد.

گفتم : شگفتا! سر حسین(علیه السلام) را به هدیه مى‏ برند و مردم، خوش‏حالى مى‏ کنند؟!

از کدام دروازه مى‏ آورند؟

مردم به دروازه‏ اى به نام «دروازه ساعات»، اشاره کردند.

به سوى آن رفتم و آن‏جا که بودم، پرچم‏هایى پى در پى می آمد و اسب‏ سوارى را دیدم که به دستش نیزه سرشکسته‏ اى بود و سرى بر آن بود که شبیه‏ ترینِ صورت‏ها به پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) بود و در پى آن، زنانى سوار بر شتران بدون جهاز آمدند.

به یکى از آنها نزدیک شدم و به او گفتم :

اى دختر! تو کیستى؟

گفت : سَکینه دختر حسین(علیه السلام)!

به او گفتم: آیا درخواستى از من دارى؟

من، سهل بن سعد هستم که جدّت را دیده و از او حدیث شنیده‏ ام.

سکینه گفت :

اى سهل! به حامل سر بگو که سر را جلوى ما ببرد تا مردم به دیدن او سرگرم شوند و به ما نگاه نکنند، که ما حرم پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) هستیم.

((وقتی میگن عفاف یعنی این ))

سهل گفت :

به حامل سر، نزدیک شدم و به او گفتم :

آیا درخواستم را اجابت مى‏ کنى تا در عوض، چهارصد دینار بگیرى؟

گفت : درخواستت چیست؟

گفتم : سر را جلوتر از اهل حرم، حرکت بده.

او نیز چنین کرد و من هم آنچه را وعده داده بودم، به او پرداختم.

#السلام علیک یا ابا عبدالله #السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و اولاد الحسین و اصحاب الحسین
#السلام علیک یا ابا عبدالله #السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و اولاد الحسین و اصحاب الحسین


📚: مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی ج2ص68



چگونگی ورود اسراء آل رسول الله علیهم‌السلام به شام



بلغة العربیه.


🛑عن زيد، عن أبيه عليه السّلام، أنّ سهل بن سعد قال: خرجت إلى بيت المقدس حتى توسطت الشام، فإذا أنا بمدينة مطردة الأنهار كثيرة الأشجار، قد علقوا الستور و الحجب و الديباج، و هم فرحون مستبشرون، و عندهم نساء يلعبن بالدفوف و الطبول، فقلت في نفسي: لعل لأهل الشام عيدا لا نعرفه نحن، فرأيت قوما يتحدثون، فقلت: يا هؤلاء! أ لكم بالشام عيد لا نعرفه نحن؟ قالوا: يا شيخ! نراك غريبا، فقلت: أنا سهل بن سعد، قد رأيت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و حملت حديثه، فقالوا: يا سهل! ما أعجبك السماء لا تمطر دما، و الأرض لا تخسف بأهلها، قلت: و لم ذاك؟ فقالوا: هذا رأس الحسين عترة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يهدى من أرض «العراق» إلى «الشام» ، و سيأتي الآن.

قلت: وا عجباه! يهدى رأس الحسين و الناس يفرحون، فمن أي باب يدخل؟ فأشاروا إلى باب، يقال له: «باب الساعات» ، فسرت نحو الباب، فبينما أنا هنالك، إذ جاءت الرايات يتلو بعضها بعضا، و إذا أنا بفارس بيده رمح منزوع السنان، و عليه رأس من أشبه الناس وجها برسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله، و إذا بنسوة من ورائه على جمال بغير وطاء، فدنوت من إحداهن، فقلت لها: يا جارية! من أنت؟ فقالت: أنا سكينة بنت الحسين، فقلت لها: أ لك حاجة إليّ؟ فأنا سهل بن سعد، ممن رأى جدك و سمعت حديثه، قالت: يا سهل! قل لصاحب الرأس أن يتقدم بالرأس أمامنا حتى يشتغل الناس بالنظر إليه فلا ينظرون إلينا، فنحن حرم رسول اللّه.

قال: فدنوت من صاحب الرأس، و قلت له: هل لك أن تقضي حاجتي، و تأخذ مني أربعمائة دينار؟ قال: و ما هي؟ قلت: تقدم الرأس أمام الحرم، ففعل ذلك، و دفعت له ما وعدته،





وقتی میگن عفاف یعنی اینورود اسرای کربلا به شاماسلام علی الحسین عداستان مقاله عربیو فارسیمقتل الحسین علیه السلام خوارزم
تجوید.نغمات قرانی.الکترونیک.کامپیوتر.دینامیک،
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید