
چندی پیش به واسطهی خامی و ناپختگی فردی، نام شاهنامه و فردوسی دوباره بر سر زبانها افتاد. خیلیها شروع به فحاشی کردند و «رگ غیرت»شان برآمد. از کاریکاتور گرفته تا استوری و یادداشت، همه جا به دفاع از این اثر جاودانه پرداختند. صحنهای که در نگاه اول حس خوبی داشت و ناخودآگاه آدمی را همراه میکرد تا او هم چیزی بگوید یا دفاعی بکند.
اما پرسشی که دوست دارم از همهی این عزیزان غیور بپرسم این است:
آیا در خانهشان یک جلد شاهنامه دارند؟
آیا تا به حال داستانی از آن را برای فرزندانشان بهعنوان قصهی شب خواندهاند؟
آیا ابیاتی از آن را حفظ هستند؟
آیا میدانند «هفتخان رستم» چه بود و چرا باید از هر مرحلهاش عبور میکرد؟
مطمئنم که تنها درصد اندکی این کارها را انجام دادهاند و بسیاری ـ مثل خود من ـ تصویری تیره و روشن از همهی اینها در ذهن داریم.

بهانهی نوشتن این دلنوشته، برنامهی «اکنون» است که دیروز دیدم و تمام ذهنم را درگیر کرد. مهمان این هفته، بانو دکتر مهری بهفر بودند؛ پژوهشگر و دکترای ادبیات، که بیش از ده سال از عمر خود را صرف مطالعهی بیتبهبیت شاهنامه کردهاند. تاکنون ۸ جلد کتاب دربارهی شاهنامه منتشر کردهاند و به گفتهی ایشان، این مجموعه تا ۲۰ جلد ادامه خواهد یافت.
یعنی برای شناخت درست یک جلد شاهنامهی فردوسی، دستکم بیست جلد کتاب تفسیری لازم است! این حقیقت مرا در حیرت فرو برد: از یکسو عظمت این اثر مقدس، و از سوی دیگر دانش و پشتکار این بانوی فرهیخته.
از سخنان ایشان درسهای بزرگی گرفتم که دوست دارم با شما در میان بگذارم:
1. سه شخصیت محوری شاهنامه
به گفتهی خانم دکتر، مهمترین شخصیتهای شاهنامه رستم، ایران و راوی (فردوسی) هستند.
رستم، چون یکتا بود.
ایران، چون تمام قهرمانان شاهنامه فقط یک هدف داشتند: پاسداری از ایران.
راوی، زیرا فردوسی هرگز در روایت خود دشنام نداد، قضاوت نکرد و تنها بیطرفانه داستان را بازگو کرد.
2. ظلم سلطان محمود
خانم دکتر گفتند به دلیل ستمی که محمود غزنوی در حق فردوسی روا داشت، حتی زمانی که پشیمان شد، خداوند مجالی برای جبران به او نداد. در افسانهها نیز سلطان محمود همواره شخصی نادم و ناکام در جلب دل فردوسی باقی ماند.
3. اعتبار شاعران در گذر زمان
شاعرانی که در دربار شاهان تنها مدیحهسرایی میکردند، امروز کجا هستند؟ آثارشان کجاست و چه اعتباری دارند؟ پس اگر امروز کسی در زمانهی خود به ناحق «بد» خوانده شد یا حتی به کفر متهم گردید، تو همراه جمع نشو؛ بگذار زمانه قضاوت کند و از عقل خودت پیروی کن.
در پایان، این استاد گرانقدر از جوانان خواستند که در مسیر مطالعه، ابتدا سراغ اسطورههای خودمان بروند؛ زیرا این اسطورهها در ریشه و فرهنگ ما جا دارند. ما با آنها میتوانیم به شناخت و درک برسیم، چرا که از یک بستر فرهنگی برخاستهایم.
تو این را دروغ و فَسانه مَدان
به رنگِ فُسون و بهانه مَدان
از او هر چه اندر خورَد با خِرَد
دگر بر رَهِ رمز و معنی برَد