ویرگول
ورودثبت نام
رضا موسوی نسب
رضا موسوی نسب
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

هنر جنگ / دانشگاه سوهانک / نقد فیلم ماجرای نیمروز

فیلم ماجرای نیمروز درباره تضاد بین ایدئولوژی‌هاست در سازمان‌های ایدئولوژیک هدف سازمان مهمتر از افراد است و همین مسئله جنگ بین دو گروه را در فیلم پیچیده می‌کند دیگر کشمکش و تضاد بین دو فرد نیست بلکه دو عقیده در برابر هم قرار گرفته‌اند و همین معادلات را به‌ هم می‌زند خواهر به خواهر رحم نمی‌کند و دوست قدیمی نارفیق می‌شود درام محوری ماجرای نیمروز از نوع گروه در برابر گروه است در این شکل درام چند شخصیت با اهداف مختلف اما با هدف محوری مشترک در ماجرایی در برابر گروه دیگری قرار می‌گیرند و تلاش می‌کنند تا موفق شوند و به هدفشان برسند معمولا آنچه که باعث شروع داستان می‌شود حادثه‌ای است که هدف شخصیت‌ها را شکل می‌دهد و در پایان‌ بندی پاسخی برای حادثه ایجاد شده به دست می ‌آید در ماجرای نیمروز شروع مبارزه مسلحانه از طرف مجاهدین خلق که همزمان با عزل بنی‌صدر در ریاست جمهوریست شروع تحقیقات سپاه و آغاز درام است به مرور گروهی ۵ نفره تشکیل می‌شود که در آن رحیم (احمد مهرانفر) سرپرست، مسعود (مهدی زمین پرداز) بازجو، صادق (جواد عزتی) حفاظت اطلاعات، حامد (مهرداد صدیقیان) دستیار سرپرست/گروه ضربت و کمال (هادی حجازی‌فر) سرپرست گروه ضربت است تعدد شخصیت در یک درام سیاسی باعث می‌شود تا فرصت پرداختن به همه شخصیت‌ها به شکل عمیق وجود نداشته باشد اما نشانه‌هایی که هوشمندانه برای هر شخصیت انتخاب شده از اسم گرفته تا نحوه لباس پوشیدن و نحوه راه رفتن یا ایستادن همگی جزئی از شخصیت پردازی هستند برای مثال ارتباط بین اسم کمال نگاه و رویکردش در عملیات و پیش‌داستانش در جبهه جنگ و آزاد سازی قله‌ها هم از منظر داستانی هم از منظر نشانه‌شناسی عقیده‌ی کمال‌گرایش را به خوبی نشان می‌دهد صادق کسی است که در طول درام راست‌گویی‌اش اثبات می‌شود او هیچ قصه فرعی ندارد و فقط درگیر ماجرای اصلی است حتی مشخص نمی‌شود پیش از این ماجرا کجا بوده و هیچ اطلاعات بیشتری از او در میان نیست اما همین ایجاز شخصیت او را مخوفتر و جذابتر کرده است او مسئول حفاظت اطلاعات است و از خودش برای مخاطب هیچ اطلاعاتی در دست نیست رحیم با آنکه سرپرست گروه است اما بسیار دلرحم با افرادش رفتار می‌کند در ماجرای عباس به خاطر دوستی‌ اش یک مهره نفوذی به درد بخور را به اشتباه آزاد می‌کند عصبانیتش هم بیشتر برادرانه و پدرانه است اعتقاد فردی و اجتماعی افراد اصلی در این درام پنهان نمی‌ماند و شخصیت‌های اصلی همان هستند که نشان می‌دهند

آنچه که گفته شد مربوط به شخصیت پردازی است اینکه شخصیت‌ها از چه دنیایی هستند و به چه چیزی در ظاهر اعتقاد دارند اما حقیقت وجودی آن‌ها و شخصیتشان در نقطه‌ای خلق می‌شود که آن‌ها انتخاب‌های یگانه‌ای در درام می‌کنند برای مثال حامد در انتهای داستان زمانی که مقابل معشوقه خود سهیلا قرار می‌گیرد هنوز عاشق است برای او فرد بالاتر از ایدئولوژی سازمانی‌ اش قرار می‌گیرد و عشق در مبارزه با تضاد ایدئولوژیک برنده است تصمیم بر شلیک نکردن و در مقابل تیر خوردن‌اش در حالی که چند لحظه بعد متوجه می‌شویم سهیلا سیانور در دهانش گذاشته شخصیت ویژه‌ای از حامد به ما معرفی می‌کند و درونیاتش بر ملا می‌شود او قبل از مقابله با معشوق عقیده‌ اش را ارجح می‌داند و بیش از همه اصرار دارد که خانه زعفرانیه را بزنند اما در لحظه مقابله با سهیلا و پس از مرگ موسی خیابانی دیگر فقط جانش در برابر معشوق در خطر است انتخاب شخصیت شناخت تازه‌ای به مخاطب می‌دهد و این انتخاب‌ ها درام را جذاب و نفس‌گیر می‌کند هر چند شکل کارگردانی این صحنه به اندازه کافی هوشمندانه نیست و مخاطب زودتر به حقیقت پی می‌برد یکی از بهترین ایده‌های فیلم که با ضرافت پیاده شده و مضمون اثر را شکل می‌دهد موقعیتی است که برای کمال رخ می‌دهد او در یک درگیری خیابانی شاهد تیر خوردن یک کودک می‌شود و در آن حین بیش از همه مدت فیلم او را عصبی و خارج از کنترل می‌بینیم تعصبی که او بر کودک دارد نشأت گرفته از اعتقادی درونی است که شخصیت‌اش را می‌سازد انتخاب کمال برای عصبانی شدن به ما می‌گوید که او چگونه فکر می‌کند و چه شخصیتی است شکل دیالوگ نویسی فیلم نیز مناسب یک درام سیاسی است شخصیت‌ها خلاصه حرف می زنند دیالوگ‌ها درام را پیش می‌برند و هویت مستقل هر شخصیت در نحوه حرف زدن آدم‌ها با یکدیگر بر ملا می‌شود برای مثال در لحظه نفس‌گیری که صادق عباس را نفوذی معرفی می‌کند رحیم دیالوگی جذاب و هوشمندانه می‌گوید: برای منم بپا گذاشتی؟ جدا از آنکه ما متوجه ناراحتی رحیم از اتفاقی که افتاده می‌شویم نوعی تضاد دیدگاه هم بین دو شخصیت برملا می‌شود پاسخ صادق با ضرافت بسیار ختم سکانس است و ایدئولوژی موفق برای گذر از بحران را شرح می‌دهد: برای خودمم بپا گذاشتم نمونه یک دیالوگ نویسی موفق که ضرباهنگ دارد هیجان می‌بخشد کشمکش را افزایش می‌دهد و در عین حال زیرمتن سیاسی خود را هم دارد

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید