پرداخت فیلمنامه فارغ از تقسیم بندی ساختاری بسیار موفق است عمده ایراد فیلم تا حدودی ایراد مشترک بسیاری از آثار سینمای ماست فیلم دیر شروع میشود البته اگر از تعریف قصه خانواده داوود حکیمی به عنوان قصه مرکزی اجتناب کنیم تا حدودی دیر شروع شدن فیلم هم کمتر قابل ایراد است اما شاید سردرگمیهای ۲۰ دقیقه اول کمی بیش از معرفی شخصیتها و اتمسفر فیلم است و خستهکننده و خمیازهآور است اما به محض ورود طناز طباطبایی فیلم به ریتم مناسب خود می رسد و به خوبی تا پایان ریتم مناسبش را حفظ میکند نگاه طلبکارانه و یکجانبه طناز طباطبایی در ابتدای ورودش به مجموعه ویلا ها با روندی منطقی به همزاد پنداریاش با خانم خیری (که در ابتدا در سمت دیگر طیف فکری مقابل با او ایستاده است) میرسد فیلمنامه نویس در این مسیر اما سعی کرده تا حد خوبی از نمایشی شدن تغییرات شخصیت بپرهیزد و تا حد قابل قبولی نیز در این امر موفق بوده است فیلم به خوبی توانسته است از تهیجهای اغراق آمیز مخاطب به واسطه قرار دادن مداوم صحنههای درگیرکننده احساس مخاطب فاصله بگیرد و به قصهاش بپردازد تنوع در نحوه کارگردانی فیلم در سکانسهای تعلیقدار که به تناوب در فصلهای مختلف فیلم به کار گرفتهشدهاند نیز تا حد قابل قبولی موفق شدند تا مانع از انتقال حس تکرار به مخاطب شوند از این نظر فیلمساز اگرچه سعی در همراه نگه داشتن مخاطب داشته است اما بیش از اندازه نیز به او باج نمیدهد و صرفا برای تنوع بخشیدن به تعلیق و کارگردانی فیلم در جهت افزایش جذابیت آن قصه را فراموش نمیکند همچنین ماجرای قصه عزیز و رزمندهای است که او را با مادر واقعی اش در بیمارستان اشتباه گرفته است و پایان همین قصه است که البته بیشترین تعلیق به نوعی کاذب فیلم را رقم می زند و میتواند محل انتقاد از فیلمنامه نیز باشد هرچند تعلیق این صحنه کاذب است اما اولا حاصل کاشت دراماتیک فیلمنامه (شروع قصه عزیز و رزمنده مجروح در بیمارستان در نیمه اول فیلم که تقریبا تا یک سوم پایانی فیلم آن را فراموش میکنیم) و ثانیا در جهت استفاده ثانویه در دیالوگهای فصل پایانی طنازطباطبایی و خانم خیری است
اگرچه حتی نام برخی از شخصیتهای فیلم را نمیدانیم اما در بازشناختن آنها و قصه مربوط به هریک دچار اشتباه نمیشویم فیلمنامهنویس به خوبی تفاوت فضاسازی با تعدد شخصیتها را در پیشبرد قصه درک کرده است تعداد شخصیتها در اینجا بیشتر از خانه کوچک آباجان است اما در آن فیلم بیش از ۳۰ دقیقه طول میکشد تا نسبتهای بیربط و با ربط شخصیتها با یکدیگر و قصه اصلی را که تقریبا وجود ندارد متوجه شویم حضور شخصیتهای زن دیگر و فرزندانشان مانع از تمرکز ما روی داستان یا دو سه داستان مهم فیلم نمیشود
در پایان فیلم اگرچه بازهم همچون ابتدای فیلم ماشین حامل خبر به ویلاییها سر می زند اما باز هم مشخص نمیشود که خبری از داوود حکیمی آورده است یا نه از این نظر که پرسش ظاهری قصه فیلمنامه ( زنده بودن یا نبودن داوود حکیمی ) بدون پاسخ میماند فیلم دارای پایان باز است اما همسر داوود حکیمی در این مسیر به درک جدیدی از واقعیت جنگ دست یافته است این نتیجهگیری حتی اگر به باور مخاطب تبدیل نشده باشد اما باز هم میتواند یک پایان باز باشد ویلاییها در کارگردانی پخته تر از فیلمنامه و تدوین عمل کرده است و البته در هر سه سطح یک با یک فیلم کاملا استاندارد و با کیفیت مواجه هستیم