ویرگول
ورودثبت نام
زردآلود
زردآلود
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

۰۲:۰۲

مقاومت بی حدی نسبت به درس خوندن دارم عصبی و گیجم خبر های زیادی خوندم که قرار نبود بهشون توجه کنم یک سالی میشه که هیچ گونه خبری رو دنبال نمیکنم جز موسیقی و حالا همه چی آزارم میده نباید انقد مغزمو پر میکردم نباید از روی ظاهر آدما رو قضاوت میکردم بدتر از اینکه ذهنیت بد از ی آدم داشته باشی و بفهمی اشتباه میکردی و آدم خوبیه اینه که فکر کنی ی آدم خوبه ولی بد باشه بعدش به خودتم شک میکنی نمیخوام بگم ذهنیتم بهم خورده یا انتظاراتم برآورده نشده نه من فقط عصبیم و احساس حماقت میکنم نمیخوام حس بدی داشته باشم نمیخوام اعصابم بهم بریزه نمیخوام برنامه امروزمو با خیره شدن به دیوار به تعویق بندازم وقتایی که مدرسه شروع میشه پرخاشگر تر میشم همیشه کلافه و عصبیم، یاد گرفتم چطور نقش بازی کنم یاد گرفتم چطور توجیه کنم حتی نمیدونم حرفام ربطی بهم دارن یا نه انقد محکم دارم کلیدهای کیبورد رو میکوبم که برای وضعیت لپتاپ نگرانم. ویرگول چرا هی داره ارور میده منکه کاری نکردم ؛اصلا همه چیز داره ارور میده توی سرم صدای آژیر خطر میاد؛ چخبر شده !!!!!

*نگاه عاقل اندر سفیه
*نگاه عاقل اندر سفیه


بعضی وقتا فکر میکنم کاش آدم نبودم آدم بودن خیلی سخته تو مجبوری بفهمی مجبوری درک کنی مجبوری ببینی محکومی به اینکه دیگران روت تاثیر بزارن و همیشه باید انتظارات دیگران رو برآورده کنی دقیقا یادم نمیاد عصبانیتم از کجا شروع شد از چند ساعت پیش که دیدم یکی از کسایی که برام دوستداشتنیه الکی مورد ازار قرار گرفته؟ از بعد از ظهر که چون دلم برا کافه تنگ شده بود میخواستم برم و یکم کار کنم ولی کاشف به عمل اومد که دبیر فیزیک فردا امتحان میگیره یا از دیشب که مامان زل زد تو چشمام و گفت قراره به درسا گند بزنی نه برای همین هیچ حرفی نمیزنی ؟

شاید از قبلش که با آبجیم دعوام شد یا از صبح دیروز که به خاطر آلرژی به نیش حشره ی مرموز نتونستم برم مدرسه و کل ۴ ساعت زیست این هفته رو از دست دادم

از دروغی که مجبور شدم به مشاور بگم ؟ از روز قبل ترش که کتلت هایی که درست کردم وا رفت؟

جدیدا همه چیز عجیب میره رو اعصابم حتی کوچیک ترین چیزا اذیتم میکنه از مجبور بودن بدم میاد من عاشق درس خوندن ،عاشق یاد گرفتن و عاشق شاگرد اول بودنم ولی تا جایی که کسی مجبورم نکنه تا جایی که برای خودم انجامش بدم نه از روی اجبار همیشه همین بودم چندین سال پیش سر آزمون تیزهوشان همه ی عالم و آدم داشتن میگفتن که بخون اگه قبول بشی خیلی خوب میشه

ولی اون موقع هم از اینکه کسی مجبورم کنه بدم میومد از تیزهوشان بدم میومد که ی عالمه بچه ی افسرده تربیت میکنه تمام کسایی که دیدم تیزهوشان رفتن خوشحال نبودن من میخواستم خوشحال باشم و برای خودم درس بخونم الانم نمیخوام اگه قراره پزشک بشم و درمان سرطان رو کشف کنم هم نمیخوام ی نفر دیگه میتونه این کارو بکنه

لطفا بهم حس ناکافی بودن ندین من مطمعنم اگر بخوام از پسش برمیام ولی نمیخوام دقیقا نمیدونم چی میخوام ولی میدونم که اینو نمیخوام رشته های تاپ برای من هیچ ارزشی ندارن

و الانم واقعا دلم میخواد برم توی هوای آزاد یکم موزیک گوش بدم پس آدمک نق نقوی بد اخلاق گند دماغ توی مغزم لطفا دست از سرم بردار

حشرات مرموز وارد نشوندفیتیله جمعه تعطیلههمین دیگههشتگ من زیر درخت آلبالو گم شده
نمیدونم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید