مرضیه اسکندری
مرضیه اسکندری
خواندن ۳ دقیقه·۶ روز پیش

یادداشتی بر کتاب «نام‌تشکیلاتی‌ام پروانه»



کتاب با موقعیتی شیطنت آمیز و در عین حال شیرین و صمیمی آغاز می‌شود. در لابه‌لای همین شیطنت‌ها و جزئیات شیرین زندگی رزمره، و از همان آغاز، احلام بشارات رنج‌هایِ مردمی در اشغال را برایمان می‌شمارد. صالحِ راننده با گلوله‌ی سربازان اسرائیلی و از پشت کشته شده، بَکرِ کوچک روی مین رفته و فلج شده، و پدرِ قهرمانِ کتاب کارگرِ باغ‌هایی است که روزی متعلق به خودِ فلسطینی‌ها بوده و حالا در اشغالِ اسرائیلی‌ها است. (۱۶-۷) در طولِ کتاب قلمِ روانِ بشارات با خواننده صمیمی می‌شود و سپس بی‌هیچ مقدمه‌ای، این‌جا و آن‌جا شروع می‌کند به نقلِ این رنج‌ها. همین تضاد و غافلگیری است که مَهابتِ اشغال را مکرر پیشِ روی خواننده می‌آورد.

اشغال در ابتدا از زبانِ هم‌کلاسی‌های قهرمان داستانِ بشارات، توصیف و مذمت می‌شود. به تدریج و با بزرگ شدن قهرمان در طول داستان، صدماتِ اشغال به تدریج به او و خانواده‌اش نزدیک و نزدیک‌تر می‌شوند. داستانِ بشارات خط‌های روایتِ متفاوتی را حولِ اشغال دنبال می‌کند. کشمکشِ میان بچه‌هایی که خود را به ملی‌گرا و مزدورِ اسرائیل تقسیم می‌کنند، یگانگیِ همین بچه‌ها در برابرِ فلسطینیانِ ساکن در کشورهای دیگر، هم‌چون اردن، و بلوغ و زنانگی و پیوندِ آن با درکِ اشغال (به نظر می‌رسد آبرو فاجعه‌ای شبیه اشغالگری است (۴۲)). خط روایت آخر به ویژه خلاقانه و است و در ادامه به اختصار به آن خواهیم پرداخت.

کتاب در لابه‌لای روایتِ پرکشش‌اش از دغدغه‌های یک نوجوان به سکوتِ ناگزیرِ مردمی گریز می‌زند که دست‌هایشان برای دفاع از خود در مقابل سرکوب‌گران خالی است. این سکوتِ ناگزیر با کیفِ سوالات بی‌پاسخ قهرمان پژواک می‌یابد. در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

آیا پدرم همان‌طور که میس و تالا سعی می‌کنند شیر فهمم کنند، با اشغال‌گران است؟ به عبارت دیگر، آیا پدرم مثل پدر و پدر بزرگ قهرمان است؟

این سوال‌ها واقعا راه گلو را می‌بست. احساس کردم که سر و کیفم هر دو دارند منفجر میشوند. وقتی سعی کردم مطالبی که در سر گذشتند برای مادرم بازگو کنم، او گفت نباید به این مسائل فکر کنم. مردم همیشه اینگونه زندگی می‌کنند و بدترین وضعیت هرگز پیش نمی‌آید. اگر هر کسی بدون سبک سنگین کردن سخنش، شروع کند به وراجی کردن، اوضاع قاراشمیش می‌شود و همه‌جا اختلاف و درگیری پیش می‌آید و اشغالگران هم از این موضوع خوشحال خواهند شد. (۴۹)

نویسنده سکوت فضای عمومی درباره‌ی اشغال را با تابوی گفتگوهای صریح درباره‌ی بلوغ و مسائل جنسی مقایسه می‌کند: «همین فرصتی بود تا بفهمم که بین عشق و آبرو و اشغالگری رابطه‌ای وجود دارد و به قول خانم عزت، معلم ریاضی‌مان، مخرج مشترک این سه آن است که همه‌شان به فاجعه ختم می‌شوند». (۵۲) قهرمانِ داستان از بطنِ مکالماتِ جسته و گریخته‌ی دوستانه و مشاهداتش بلوغ جنسی را می‌کاود. به طورِ مشابه، شرایطِ ظالمانه‌ی زندگی تحتِ اشغال نیز از خلالِ مشاهده‌ی رنج‌های اطرافیان و نه گفتگوهایی صریح و بی‌پرده در این باره درک می‌شود. خفگیِ اشغال را نمی‌توان،‌هم‌چون تابوی مسائل جنسی، با سوال و پاسخ‌های سرراست برای یک دخترِ نوجوان فلسطینی توضیح داد. این خفگی اگرچه تلخ است، اما سیاه نیست.

گنگی و دشواریِ وضعیتِ سرکوب‌گرانه‌ی زندگی در کرانه‌ی باختری کم کم جای خود را به صلابت و استقامت روانی می‌دهد. بشارات از موعظه درباره‌ی ایستادگی و مقاومت به نوجوانان می‌پرهیزد. هیچ سخنی درباره‌ی چگونگی مقابله با وضعیت اشغال در کرانه‌ی باختری، و به خصوص مقابله‌ی نظامی در میان نمی‌آید. او در عوض مقاومت را به معنای نشکستن در مقابلِ رنج‌ها و در پیوند با بلوغ، بزرگسالی، و بزرگی، مفاهیمی که مورد علاقه و توجه نوجوانان است، تصویر می‌کند.

نقد کتابفلسطینکتاب نوجوان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید