فردا قرار بود در مزايده فروش عينك هنرمند بزرگ و نام آشنا منوچهر نوذري شركت كنم. دو رقيب كله گنده داشتم كه ميدونستم هم چپ پري دارن و هم به شدت دنبال خريد اين يادگاري با ارزش هستن. من براي بدست آوردن اون عينكي كه به حالتي خاص روي صورت دلنشين جناب منوچهر نوذري نقش ميبست محدوديت مالي نداشتم. راستش من از طرفدارهاي پر و پا قرص شخصيت ايشون بودم. ميدونستم با مبلغي كه حاضرم پرداخت كنم شانس پيروزي را دارم. فقط چيزي كه ذهنم را مي آزرد اين بود كه بعد از پرداخت اون همه پول، چگونه از اون كالاي با ارزش حفاظت كنم. چگونه اون رو به خانه بيارم تا بهم دستبرد نزنند و حداقل پولم به كلي دود نشه.
رفتم فلش فيلمهاي مسابقه هفته رو آوردم و به تلوزيون زدم و روي مبل لم دادم و مشغول خاطره بازي شدم. ناگهان خودمو وسط مسابقه هفته ديدم. آقاي نوذري از پشت عينك به من نگاهي كرد و اين سئوال از من پرسيد. اولين گام در انجام سرمايه گذاري مطمئن در هر زمينهاي چيست؟ من قدري درنگ كردم و ناخودآگاه گفتم: حفظ سرمايه بوسيله بيمه كردن. آقاي نوذري با لبخند سرش به معناي تاييد تكان داد و گفت:
ازكي بپرسم...
من ديدم رقبايم همان دو نفري هستند كه قرار است فردا در مزايده شركت كنند. اول به نفر سمت راست اشاره كردم. آقاي نوذري پرسيد: نام بهترين بيمه كه بيشترين گستره پوشش را در كشور ارايه ميكند چيست؟
نفر سمت راست نتونست جواب بده و سوخت. آقاي نوذري از پشت عينكش دوباره به من نگاه كرد و پرسيد ازكي پرسم من به نفر سمت چپ اشاره كردم. و اوهم پاسخي نداد و سوخت. آقاي نوذري با لبخند به سمت من آمد عينكش را روي ميز من گذاشت و گفت: خب جناب برنده پاسخ اين سئوال را ميدانند؟ من با حالت خنده پاسخ دادم: از كي ....
در همان حال ناگهان از خواب پريدم. و ديگه نگراني از اون مزايده نداشتم چون ميدونستم بهترين كار پس از پيروزي بيمه كردن اون عينك دوستداشتنيه.......