
نمیدانم پشت کدام پنجره به جهان تهی شده از من خیره شده ای
دلتنگی مرا میبینی ، آه مرا میشنوی
و نامش را تقدیر می نهی
اما جانِ دل، نگو که از یاد برده ای مرا و سبب رنج مرا
این خیال پیش تر از حلول من در این جسم مکدر، به تو آلوده بود
من از جانم و جهانی که تو در آن بودی گریختم
که جهانم را به اندازه ی کوچکی خودت برایم کوچک کردی
اکنون تو آن بالا
من این پایین
تو رسوا
من رها
تو تنها
تقدیر نیست، تنبیه هم نیست ... زندگی بدون من است
#طیبه_جنگی