از همون روز اولی که پامون رو داخل سیاره پروکسیما گذاشتیم بهمون وعده آزمونهای اسپرینت داده شد. اینکه این آزمونها قراره جوری ما رو به چالش بکشن که کل دانستههامون رو بیاریم وسط و در انتها یه سری از بچهها طبق این آزمونها حذف شن و دیگه نتونن تو سیاره بمونن، یکی از دلایل استرس من و همه همسفرهام بود و هست. امروز اینجا قراره ماجرای روز طولانی آزمون و چالشهای قبل و بعدش رو بنویسم.
آنچه گذشت
تقریبا از دو هفته قبل، میدونستیم که ۱۰ تیر آزمون اسپرینت اولمونه و از همون موقعها بود که به هر دری میزدیم تا یه اندک اطلاعاتی درباره آزمون به دست بیاریم تا حداقل خودمونو آماده کنیم که قراره با چی مواجه بشیم؛ از هر کسی هم که به فکرمون میرسید درباره سوالات آزمون میپرسیدیم جواب میداد خیلی سخته و خدا به دادتون برسه و حسابی بهمون آرامش میداد! این وسط با پیشنهاد فروش سوالات هم مواجه شدیم، اما متاسفانه تو مذاکرات به نتیجه نرسیدیم و اون قضیه کنسل شد. خلاصه اینکه ما اونقدری که رو خود آزمون و سوالاتش وقت گذاشتیم همون رو مینشستیم مطالعه میکردیم و فیلمهای دوره رو میدیدیم قطعا نتیجه بهتری میگرفتیم.
یک روز قبل از حادثه
خوشبختانه ۹ تیر یه جلسه پرسش و پاسخ و حل تمرین داشتیم که کمکمون میکرد کارهامون رو آنالیز کنیم و سوالاتی که برامون ایجاد شده بود رو از منتورمون بپرسیم. البته در همین جلسه متوجه شدیم که چقدر کارامون ایراد داره و باید روش کار بشه و بهمون ثابت شد که اصلا برای آزمون فردا آماده نیستیم و خلاصه اینکه حسابی خودمون و خانم شریفی رو ناامید کردیم. در پایان اون جلسه وقتی بچهها دوباره درباره سوالات و آزمون فردا پرسیدن خانم شریفی مثل همیشه بهمون آرامش دادن و گفتن که فردا اول یک بار کل سوالات رو نگاه کنین و بعد شروع به پاسخ دادن کنین که بعدش متوجه شدیم که رعایت این نکته به تنهایی خودش نصف مسیر آزمون فردا رو آسونتر میکرد. ادامه شنبه هم کلا به افسردگی و مرور جلسات دوره گذشت.
آن روز طولانی
صبح روز آزمون داشتم مطالب دوره رو مرور میکردم و از اونجایی که تا الان تمام جلساتمون ساعت ۳ بعدازظهر برگزار میشد پیشبینی میکردم که آزمونم ساعت ۳ برگزار شه. خلاصه که تا من ناهارم رو بخورم و بیام سر گوشی راس ساعت ۲ ظهر بود که با پیام آماده باش خانم شریفی تو گروه مواجه شدم. بله من اشتباه فکر میکردم و زمان آزمون ساعت ۲ بود یعنی اگه یه کم ناهار خوردنم رو طولانیتر میکردم شاید الان داشتین پست خداحافظیم از پروکسیما رو میخوندین! خلاصه با سلام و صلوات و دلهره آزمون رو شروع کردم و شاید نقطه ضعفم این بود که نکتهای که خانم شریفی دیروز بهمون گوشزد کرده بودن رو فراموش کرده بودم و سوالات رو بهترتیب جواب دادم که دو سوال آخر زمانبرترین سوالاتمون بودن و حداقل از من وقت زیادی گرفتن. حالا شما شرایط فردی رو در نظر بگیرید که با شوک داره امتحان میده، وقت کم آورده و تو گروه هم همه آزمونشونو دادن و دارن از هم تشکر میکنن، در کل از اونجایی که من ایستاده بودم تا جنون فاصله زیادی نبود؛ ولی هر طور که بود آزمون رو تموم کردم و در کمال تعجب از آزمونم راضی بودم راستش از بچگی همیشه از تموم شدن امتحان بیشتر خوشحال میشدم تا نمره کامل گرفتن. گرفتن اون نمره و نتیجه خوب باعث میشد که خستگی امتحان از تنم در بره. ادامه اون روز هم به ریلکس کردن سریال دیدن گذشت.
روز بعد از واقعه
یکشنبه، ۱۱ تیر، جشن فارغالتحصیلیم بود و باید اعتراف کنم که اون گوشه ذهنم به پروکسیما و نتیجه آزمونمون مشغول بود؛ اینکه هنوز میتونم تو این سیاره بمونم یا نه و چی قراره پیش بیاد. طرفای ساعت ۱۰ صبح خانم شریفی پیام گذاشتن که قراره نتایج رو اعلام کنن و از اونجایی که من وسط جشن بودم ترجیح دادم گوشی رو بذارم کنار که مغز تکبعدیم فعلا از جشن و آخرین خاطرات دانشجویی لذت ببره و با اظطراب نتیجه آزمون من و خودش رو عذاب نده؛ که تقریبا تا حدوی موفق بودم. طرفای ساعت ۱ بود که رسیدم خونه و اولین کاری که کردم چک کردن گروه کارآموزش پروکسیما بود، اولش کم شدن تعداد اعضا توجهم رو جلب کرد. و بعد پیام خانم شمس رو دیدم که انگار دوستانی که امتیاز کافی رو کسب نکرده بودن بهشون اطلاع داده شده و از گروه حذف شدن. و من هنوز پیامی دریافت نکرده بودم و تو گروه بودم، این یعنی فعلا تو پروکسیما موندگارم و میتونم به ماجراجوییهام ادامه بدم. خوندن اون پیام روزم رو برام به یادموندنیتر کرد و حالا نوبت گرفتن یه جشن دیگه بود!
آنچه خواهید دید...
اسپرینت اول با تموم چالشهاش تموم شد. از اینجا به بعد داستان وارد فاز جدیتری میشه. هم همه بچهها هدفمندترن، هم چالشهای بیشتری پیش رو داریم و باید پشتکار بیشتری از خودمون نشون بدیم.
تا ستاره پروکسیما شدن راه زیادی مونده اما تا همین جاش هم بد نیومدیم.