زهرا کوهستانی
زهرا کوهستانی
خواندن ۴ دقیقه·۴ ماه پیش

ستاره‌های جنگجوی پروکسیما

دیروز آخرین جلسه کارآموزش پروکسیما برگزار شد. یا به‌عبارتی آخرین روز ماموریتمون در سیاره پروکسیما بود؛ دیگه نمی‌گم سیاره ناشناخته پروکسیما، چون دیگه بعد از تقریبا سه ماه اونقدرام اینجا غریبه به حساب نمی‌آیم و پروکسیمام به ناشناخته بودن اون اوایل نیست. برای رسیدن به این شناخت مسیر طولانی‌ای اومدیم و بدون راهنمایی و برنامه‌ریزی شاید هیچ‌وقت تا همینجام نمی‌رسیدیم.

نمایی منسوب به سیارک ناشناخته پرو‌کسیما
نمایی منسوب به سیارک ناشناخته پرو‌کسیما


یاد ایام
انگار همین هفته پیش بود که جلسه معارفه کارآموزش تشکیل شده بود و با بچه‌ها و شرایط آشنا شده بودیم. دوستای باانگیزه‌ای که از آشنایی باهاشون خیلی خوشحال شده بودم اما با تعدادی‌شون تو همون جلسات اول و با تعدادی‌شون بعد از اسپرینت اول خداحافظی کردیم و فرصت آشنایی بیشتر نموند. طوریکه الان که دارم این متن رو می‌نویسم، فقط سه تا هم‌سفر باقی موندیم و تا الان پروکسیما رو با همدیگه کشف کردیم.
احوالات من
تو این چند وقتی که ساکن پروکسیما بودم، شرایط پرفرازونشیبی رو طی کردم: چند جلسه اول که دانشگاه می‌رفتم و بعدش هم امتحانات شروع شده بود و در عین حال باید به تسک‌ها و تمرینات پروکسیما می‌رسیدم؛ بعدش هم آزمون اسپرینت اول که استرس و هیجانات خودش رو داشت. اما این‌ها همه دربرابر فشاری که در ادامه قرار بود بهم وارد شه هیچ بود.
امید داشتم بعد از فارغ‌التحصیلی وقت بیشتری روی دوره کارآموزش می‌ذارم اما شروع اسپرینت دوم با جراحی مامانم شروع شد و من یک پرستار و همراه بیمار تمام وقت بودم. درست تو نقطه‌ای که خستگی جسمی و روحی تو از پا درآوردنم رقابت داشتن، باید تو وقت‌های اضافه‌ای که پیدا می‌کردم به تسک‌های کارآموزش و فیلم‌های دوره می‌رسیدم.و حداقل تجربه این اتفاق، بهم کار کردن تو شرایط سخت رو یاد داد و من رو با ابعاد و استعدادهای جدیدی در وجودم آشنا کرد. خلاصه، اونجا بود که به جمله چیزی که تو رو نکشه، قوی‌ترت می‌کنه رسیدم!

در مسیر مقصد
در مسیر مقصد


رفته‌رفته حال مامانم بهتر می‌شد و مسئولیت‌های منم کمتر می‌شدن؛ اما به خودم قول داده بودم که انرژی بیشتری روی کارآموزش بذارم و اگه کم‌کاری تو جلسات گذشته داشتم رو جبران کنم. که البته اگه نمی‌خواستمم باید عزمم رو جزم می‌کردم. تو دو سه هفته آخر، حجم تسک‌هامون به بیشترین حد خودش رسیده بود. نوشتن دو تا مقاله کامل در روز کاری نبود که بدون برنامه‌ریزی و همین‌طوری بشه انجامش داد.
چیزی که اگه به زهرای دو ماه پیش می‌گفتی که قراره روزانه دو تا مقاله، رپورتاژ وصفحه لندینگ بنویسی از تعجب شاخ در می‌آورد اما الان به لطف پروکسیما به روتینش تبدیل شده اما هنوز جا برای بهتر شدن داره.
دیروز چه گذشت؟
طبق تقویمی که هر هفته خانم شریفی برامون می‌فرستادن، دیروز آخرین جلسه کارآموزش این دوره بود و به پرسش‌وپاسخ گذشت. یه کم از احساس و نگرانی‌‌هامون گفتیم اینکه شاید جالب باشه اما دلمون برای این جلسات و تسک‌ها تنگ می‌شه، نگران آزمون اسپرینت دوم و اتفاقات بعدش هستیم و از اون‌ طرف هم خوشحال بودیم از اینکه تونسته بودیم با تمام چالش‌ها و مشکلاتمون این مسیر سخت رو طی کنیم و از خودمون استقامت و مقاومت نشون بدیم. بعد از ابراز احساسات، جلسه وارد فاز جدی‌تری شد و سوالاتی که تا الان برامون پیش اومده بود و جاهایی که برامون مبهم بود رو از خانم شریفی پرسیدیم و ایشون هم باحوصله‌تر از همیشه پاسخمون رو دادن و در کاربردی‌ترین حالت ممکن مباحث رو برامون توضیح دادن. تقریبا بخش‌های پایانی جلسه بود و ما دیگه سوالامو رو پرسیده بودیم که خانم شریفی کلی بهمون امید و انگیزه دادن و تلاشمون رو تحسین کردن و ما رو ستاره‌های جنگجوی پروکسیما نامیدند و برامون آرزوی موفقیت کردند. راستش شنیدن این جملات از خانم شریفی برام خیلی ارزشمند بود و شاید خستگی کل این دوره رو از تنم بیرون کرد. خلاصه که جلسه آخر با ترکیبی از بغض و لبخند به پایان رسید. اما پروکسیما همچنان ادامه داره؛ شنبه قراره آزمون اسپرینت دوم رو بدیم و اون آزمون تعیین می‌کنه که می‌تونیم از پروکسیما وارد وبسیما بشیم یا نه و صددرصد قراره خیلی برای همه‌مون هیجان‌انگیز باشه.
این چند روز باقی‌ مونده قراره به مرور دوره و آنالیز تسک‌ها و نکاتی که کار کردیم بگذره و مطمئنم همون‌طور که خانم شریفی هم گفتن ما تا همین الانش هم مسیر طولانی رو طی کردیم و حتی اگه این دوره منجر به همکاری در وبسیما هم نشه، اما اونقدر چیزای خوبی بهمون یاد داده که هر جا که باشیم به دردمون بخوره.

بر قله موفقیت پروکسیما
بر قله موفقیت پروکسیما


پروکسیماکارآموزش پروکسیماکارآموزش وبسیماستاره‌های جنگجویآکادمی وبسیما
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید