Koli
Koli
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

ویرگول

ویرگول؛ در این روزهایی که خالی از همه چیزم.... تنها جایی است که در یک روز بارها و بارها میگشایم که شاید نوشته ای بخوانم از رفیقی که می‌دانم هست و ناپیداست ولی من دلبسته به قلمش هستم که شاید مرحمی باشد بر زخمی کهنه که تنها راه علاجش کنار آمدن و ادامه دادن و در آخر تمام شدن است.... تنها رفیقی که وقتی میبینم هست دلم آرام میگرد؛و قوت قلبی که ادامه بدهم هر چند دورِ بیهوده است برایم ولی باید ادامه داد چون راهی دیگر نیست.... گاهی در این بازار شام درونت انقدر خالی از همه چیز می‌شود که با هیچ چیز و هیچ کس نمی‌توان آنرا پر کرد مگر یک غریبه ی آشنا که میدانی حرفش را و میفهمی اش.....دلتنگ روزهای تنهایی ام هستم؛ایکاش نبودم که مجبور به ادامه باشم......گاهی پر از حرفی و هیچ گونه نمی‌توانی خالی شوی مگر با خواندن قلمی که همیشه دوستش داشتی و داری... ای رفیق روزهای بی قراری ام بنویس تا بخوانمت شاید مرحمی باشد....

ویرگولآشنا میدانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید