Helma
Helma
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

لبخند تلخ

لبخند تلخ

مینویسم با گوشت و پوست و خونم میزنم ضربه بروی سنگ وشیشه

حک میشود آنچه خواهم بروی این صفحه

همه دانند و همه بینند آنچه در دستان من است

دستان کوچک من

در این جا کسی پنهان نیست از چشم دیگری

و کس ندارد نهانی

و همه در چنبره دنیا در گوشه ای سعی در پنهان کردن و فرارند

اما سعی بی فایده است گویی کبکی که در زیر برف نبیند صیاد را ولی صیاد اورا در چنگ دارد

‌و ما من تو او همه در چنگ هم دیگر

به هم لبخند میزنیم

و این لبخند چقدر تلخ است:)


خوبه که اینجا هیچ کس هیچ کس را نمیشناسد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید