لبخند تلخ
مینویسم با گوشت و پوست و خونم میزنم ضربه بروی سنگ وشیشه
حک میشود آنچه خواهم بروی این صفحه
همه دانند و همه بینند آنچه در دستان من است
دستان کوچک من
در این جا کسی پنهان نیست از چشم دیگری
و کس ندارد نهانی
و همه در چنبره دنیا در گوشه ای سعی در پنهان کردن و فرارند
اما سعی بی فایده است گویی کبکی که در زیر برف نبیند صیاد را ولی صیاد اورا در چنگ دارد
و ما من تو او همه در چنگ هم دیگر
به هم لبخند میزنیم
و این لبخند چقدر تلخ است:)