سیده منصوره نسیمی
سیده منصوره نسیمی
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

اندک احوالات یه جامونده از اربعین💔'

-پیاده روی اربعین شروع شده😍🖤'

و خیلی ها عازم دیار عشق شدن..

راهی دیار حسین...راهی دیار عاشقان!

و امان از دل ما جاماندها🚶🏿‍♂. . .

همش با خودم زمزمه میکنم

«مثلا تو قبول کردی کوله بارمو هم بستم!

مثلا من الان توی راه کربلا هستم...»

می دونی چیه؟! اصلا دست خودم نیست..یهو به خودم میام می‌بینم ای وای چشمام از گریه زیادی شده مثل یه کاسه خون؛صدام گرفته مثل پسرهای ۱۳،۱۴ساله و به یه گوشه خیره شدم...

بدتر اون جا میشه که رفیقم زنگ میزنه

و بعد از سلام و احوال پرسی با ذوق میگه منصوره؛خوبی و بدی دیدی حلال کن! آقا طلبیده منم دارم میرم کربلا...😃'

-من که اصلا نمی توانم با اون‌های که

دارن راهی میشن خدا حافظی کنم...🫂🖤'

شما چی؟چشماتون یا بغض توی گلوتون اجازه

میده؟ یا این دو بزرگوار شما رو هم مثل من مجبور به سکوت می‌کنند؟!:)

-شما هم مثله من جامونده تنها کاری که می توانید انجام بدید اینکه با بغض راهیشون کنید؟!

-آره این اندک احوالاتِ یه جامونده🧑‍🦯...

نمی دونم چی شده که هرچی به این در و اون در خودم رو میزنم بازم هیچ و هیچ و هیچ...

باز در بسته... بازم سر جای اولم... میشه دعا کنید؟

ولی هنوز امیدم رو از دست ندادم...با خودم میگم: شاید...شاید فرجی بشه و امام حسین منو هم بطلبه؛شاید پای دعوتنامه منم مهر و امضا بخوره..«و امید من به همین شاید هاست..🌱💔.!»

امام حسیناندک احوالات جامونده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید