ویرگول
ورودثبت نام
سیده منصوره نسیمی
سیده منصوره نسیمی
سیده منصوره نسیمی
سیده منصوره نسیمی
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

لحظه ای که تاریخ،نفسش بند آمد..


در روزی که آسمان از شرم خون گریست و زمین از داغِ حق لرزید،

در لحظه‌ای که تاریخ، نفسش بند آمد و زمان، ایستاد تا تماشا کند،

زنی برخاست...

نه با فریاد، با وقار؛

نه با شمشیر، با کلام؛

نه با لشکر، با ایمان.

زینب، دخترِ علی، خواهرِ حسین،

اما نه در سایهٔ آنان، که در قامتِ خود،

در هیبتِ خویش، در عظمتِ رسالتش،

ایستاد همچون کوه،

تا زمین از حجت خدا خالی نماند،

تا جهان از نورِ ولایت تهی نشود.

و آن‌گاه که خیمه‌ها سوختند و ناله‌ها برخاست،

او بود که قامت افراشت،

سپر شد برای امامِ بیمار،

و با چشمی اشک‌بار اما دلی استوار،

حماسه‌ای نو نوشت.

در مسیر اسارت،

در آن راهِ پر از خار و خاک و تحقیر،

او نه فقط همراه بود،

بلکه پناه بود،

برای کودکانِ داغ‌دیده،

برای زنانِ بی‌پناه،

برای دل‌هایی که از داغ، شکسته بودند.

با هر شلاقی که حواله شد،

او خود را سپر کرد،

با هر ناله‌ای که برخاست،

او خود را آرامش ساخت،

با هر نگاهِ تحقیرآمیز،

او خود را عزت کرد.

و چون به شام رسید،

و کاخِ ظلم را دید،

با چادری خاک‌خورده،

و قامتی بلند،

و نگاهی که آسمان را شرمنده می‌کرد،

برخاست و خطبه خواند،

نه برای انتقام،

برای افشاگری،

برای بیداری،

برای حقیقت.

و آن خطبه،

نه فقط کلامی بود،

که طوفانی بود،

که لرزاند کاخِ یزید را،

که بیدار کرد خواب‌رفتگان را،

که روشن کرد راهِ آیندگان را.

زینب، بانویی بود که در هر قدم،

عاشورا را روایت کرد،

نه با اشک، با شعور،

نه با ناله، با بصیرت،

نه با تکرار، با افشاگری.

او حافظِ تاریخ بود،

راویِ حقیقت،

ستونِ ایمان،

و قهرمانِ بی‌تکرارِ جهان اسلام.

و این است زینب...

آن بانوی بیداری،

آن شیرزنِ تاریخ،

آن افسانهٔ واقعی،

که تا قیامت، نامش با حماسه گره خورده است.

و تمام.

#سیده_منصوره_نسیمی✍🏻

اگه بخوهٔ اشاره کن، تا با هم حماسه بسازیم. 🌙🔥

تاریخ
۲
۰
سیده منصوره نسیمی
سیده منصوره نسیمی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید