سیده منصوره نسیمی
خواندن ۳ دقیقه·۱۲ روز پیش

چالش های مسیر نویسندگی✍️

به نام خداوند بخشنده مهربان


تصور شما از نوشتن و نویسندگی چیه!؟

این که یه فردی یه قلم و کاغذ بر میداره

و شروع می کنه به نوشتن و خلق داستانش!

و یا دست به کیبورد میشه و شروع می کند به نوشتن و کلمات خود به خود کنار هم قرار می گیردند و جمله های را می سازنند و هزاران جمله کنار هم می شوند یه داستان!

باید بگم «نه؛ به این راحتی ها نیست»

روزی یا شبی در مکان و ساعت و دقیقه و ثانیه ای معلوم یا نامعلوم شخصی به علاقه خودش به نویسندگی پی می بره...

و متوجه استعداد و علاقه اش به خلق داستان ها جدید و نوشتن اون ها می‌شود...

تصمیم می گیرد چند داستان بنویسد

شاید موفق آمیز باشد و شاید نه

وقتی دست به قلم می شود تمام حس های منفی با هم متحد می‌شوند تا او را منصرف کنند.

-نه تو توانایش رو نداری...

تو رو چه به نوشتن داستان و نویسندگی برو به کار و زندگیت برس.

فکر کردی اصلا کسی داستانت رو می خوانه؟! چه مسخره...این ایده های مسخره چیه به ذهنت میرسه.اینم شد داستان که می خوای بنویسی...

یکی دست می کشه از نوشتن و کلا بی خیال میشه اما دوباره بعد از مدتی کوتاه یا طولانی دوباره تلاش می کنه

یکی همون اول کار با تمام حس های منفی که در محاسره اشون قرار گرفته شروع می کنه به نوشتن ایده که داره،ایده ای بسیار جذاب و مناسب اما همین که دست به قلم یا کیبورد میشه ذهنش خالی میشه از هر گونه کلمه:/ جوری که انگار هیچ کلمه ای در ذهنش وجود نداشته.

و اصلا نمی دونه از کجا و چجوری داستان رو شروع کنی.و ساعت ها خیره به صحفه ای سفید کاغذ مونه

با خودتش و ذهنتش کلی کلنجار میره... بلند میشه قدم میزنه... یه چرخ اطرافش میزنه و در حالی که داره با کلمات و جملات داخل ذهنش کشتی می گیره و مونده چجوری این ها رو کنار هم قرار بده و شروع کنه. این ما بین حس های میان سراغش که به علاقه خودش به نویسندگی شک می کنه...

میگه نکنه اون طور که فکر می کنم نباشه...

میره کلی کتاب می خوانه،فیلم های زیادی می بینه شاید ایده ای جدید برای شروع به ذهنش رسید.آموزش های نویسندگی رو دنبال می کنه صد ها داستان و رمان و کلیپ می بینه و موقع شروع داستان باز همون آش و همون کاسه است🧑‍🦯...

بعد از کلی تلاش چند خط می نویسه و پاک می کنه،می نویسه و پاک می کنه و بلخره چند تا خط با کلی نوشتن و پاک کردن می نویسه

یهو شبیه ماشینی که تایرش گیر می کنه داخل چاله و هرچی گاز میده از اون چاله بیرون نمیاد که نمیاد...

بعد از کلی تلاش ماشین بیرون میاد و...

نه ببخشید نویسنده از اون شرایط بیرون میاد

و به نوشتن ادامه میده همه چی خوبه تا باز با فقر کلمه و جمله مواجه میشه:/

با کلی تلاش و زحمت از اون شرایط بیرون میاد و داستان رو پیش می بره دقیقا وقتی همه چی داره خوب پیش میره به خودش شک می کنه نکنه داستان جذابی نباشه...وای این دیگه چیه نوشتی پاکش کن،اصلا بی خیال شو

یه مدت دست از نوشتن می کشه و خسته و نا امید.

دور تا دورش کلی حس منفی احاطه می کنند

بد از مدتی طولانی و کوتاه دوباره میاد شروع می کنه باز با همون مشکلات رو به رو میشه تا این که داستان به پایانش نزدیک میشه...

باز کلی حرص و درگیری ذهنی و مطالعه و... که داستان چجوری تموم کنم؟ آیا اون طور که باید نوشتنمش؟ خوبه ؟ چیزی میخواستم شده؟! و.....

بعد از پیدا کردن پایان مناسب.

وقت ویرایش میرسه موقعی ویرایش بعضی قسمت ها رو حذف و اضافه می کنه.

مراحل چاپ و انتشار داستان هم که مشکلات و درگیری های خاص خودش رو داره که ان شا الله در پستی دیگه میگم.

#ادامه_دارد...

#سیده_منصوره_نسیمی #نوشتن #نویسندگی

۸
۰
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید
نظرات